چکیده:
افسانههای عامیانه در تمام جهان، به عنوان یک پشتوانۀ عظیم فرهنگی و یکی از زیر مجموعههای فرهنگ عامه در جوامع مختلف، محسوب میشوند؛ به همین دلیل، اندیشمندان زیادی در گردآوری و حفظ این میراث گرانبها، تلاش کردهاند. در ایران، فرهنگ بومی، زیربنای اندیشههای بزرگی است که ادب این سرزمین، مرهون آن است. استان کرمان، بخش عظیمی از این فرهنگ را در سینۀ تاریخی خود ذخیره کرده است. کرمان، با توجّه به وسعت و قدمت تاریخی چند هزار سالۀ خود، خاستگاه بخش عظیمی از فرهنگ عامه محسوب میشود؛ فرهنگ غنی و پرباری که خاص این منطقه بوده و گنجینهای گرانبها از آداب و رسوم نسلهای گذشته به حساب میآید. در پژوهش حاضر، نویسنده با روش توصیفی – تحلیلی، درصدد آن است تا به بررسی ایدئولوژیهای نهفته در داستانها و افسانههای بومی معاصر کرمان بپردازد و پنج ایدئولوژی بخت و اقبال، سفر، ستمپذیری، ازدواج و نابودی رقیب در افسانهها را تحلیل و بررسی نماید. این پژوهش در پی نشان دادن آن است که خالقان افسانهها چگونه به بیان اندیشههای خود پرداختهاند و خوانندگان و شنوندگان قصّه تا چه حد، تحت سیطرۀ ایدئولوژی حاکم بر اسطورهها و افسانهها قرارگرفته، ناخودآگاه رفتارهای اجتماعیشان، شـــکل میگیرد. نتیجۀ اینکه، ایدئولوژی، بهصورت اعتراض شخصیّتهای قصّه به وضع موجود و بیان آرزوها و رؤیاهای آنها، بازتاب مییابد.
خلاصه ماشینی:
ايدئولوژيهايپنهان درقصه هاوافسانه هايعاميانۀکرمان ازمنظرسبک شناسيانتقادي حلما محمودي امجزي ١؛ دکتر ابوالقاسم رادفر (نويسنده مسئول )٢؛ دکتر حميد طبسي 3 چکيده افسانه هاي عاميانه در تمام جهان ، به عنوان يک پشتوانۀ عظيم فرهنگي و يکي از زير مجموعه هـاي فرهنگ عامه در جوامع مختلف ، محسـوب مـيشـوند؛ بـه همـين دليـل ، انديشـمندان زيـادي در گردآوري و حفظ اين ميراث گران بها، تلاش کرده اند.
اين پژوهش در پي نشان دادن آن است که خالقان افسانه هـا چگونـه بـه بيـان انديشـه هـاي خـود پرداخته اند و خوانندگان و شنوندگان قصه تا چه حد، تحت سيطرة ايدئولوژي حاکم بر اسطوره هـا و افسانه ها قرارگرفته ، ناخودآگـاه رفتارهـاي اجتمـاعيشـان ، شــــکل مـيگيـرد.
قصه ها، افسانه ها و اسطوره ها، معمولا از ديدگاه هاي مختلف سبکي يا مکتب هـاي متنوع نقد ادبي، بررسـي و تحليل شده اند؛ اما از اين ميان ، توجه به سـطح فکـري ايـن آثار يا ايدئولوژي حاکم بر آن ها، کمتر اتفاق افتاده اســـت .
در تفسـير انگلـس از مارکس ، ايدئولوژيها، صــورت هـايي از «آگـاهي کـاذب » قلمـداد مـيشـدند؛ يعنـي باورهاي عامه پسند؛ اما غلط طبقـۀ حـاکم بـراي مشـــروعيت بخشـــي بـه وضـــع موجود (ون دايک ، ١٣٩٤: ١٧) از آن جا که ايدئولوژي، نظامي از عقايد است که تلقـي کلي از زندگي و زاويه ديد را شکل ميدهد، بنابراين بر همـۀ جنبـه هـاي زبـان ، تـأثير ميگذارد، عقايد را بازتوليد ميکند و به گروه بندي نيروهـاي اجتمـاعي بـر اســــاس نشانه ها و نهايتا تبيين موقعيت هاي ايدئولوژيک جامعه مـيپـردازد (مکاريـک ، ١٣٨٤: ٤١).