چکیده:
کاربست الگوی معناشناختی «حوزۀ معنایی» در مطالعۀ ساختار معنایی واژگان قرآن و تبیین حدود معنایی رمزگان زبانی آن بسیار راهگشاست. زیرا هر واژه کشف بخشی از معنای خود را وامدار حضور سایر واژگان همحوزۀ خود است و ارتباط هر واژه و معنای آن در مجموعه نظام واژگان قرآنی مشخص میگردد. یکی از واژگان پربسامد دستگاه زبانی قرآن که کشف حوزۀ معنایی آن نیازمند بررسی معناشناختی است، واژۀ «نصرت» است که در زندگی بشری به اشکال گوناگون اتفاق میافتد. بدین تصور نوشتار حاضر برآن است تا با کاربست نظریۀ حوزۀ معنایی و روش توصیفی-تحلیلی، ضمن مفهومشناسی دقیق بر مبنای الگوی تحلیل مولفهای، واژگان همنشین حوزۀ این مفهوم را استخراج و رابطۀ معنایی و چرایی استعمال هر یک را تبیین نماید. بررسی دادههای قرآنی حاکی از آن است که مفهوم نصرت از اتمهای معنایی [+تقویت]، [+ظهور]، [+فصل] و [±انتزاعی] تشکیل شده است. این مولفهها حضور واژگان فتح، غلبه، أید، سکینه و اطمینان را در حوزۀ این مفهوم موجه میسازند. هر یک از این واژگان علاوه بر سه مولفۀ مذکور، از مولفههای معناساز دیگری برخوردارند که سبب تمایز آنها از یکدیگر میشود، بهطوری که علیرغم تقارب معنایی برخی از آنها با هم، جایگزینی یکی با دیگری موجب خلل در افادۀ معنای مراد خواهد شد. نیز با توجه به رابطۀ هریک از مفاهیم مذکور با مفهوم نصرت میتوان اظهار داشت که نصرت الهی باعث تحقق سکینه و تایید اهلایمان میشود همچنانکه امکان فتح، غلبه و اطمینان را برای ایشان در پی دارد.
Abstract The application of the semantic model of "semantic domain" in studying the semantic structure of the words of the Qur'an and explaining the semantic limits of its linguistic codes is very instructive. Because each word of discovery owes a part of its meaning to the presence of other words in its field and the relationship of each word and its meaning is determined in the set of Quranic vocabulary. One of the most frequent words in the linguistic system of the Qur'an, the discovery of whose semantic field requires semantic study, is the word "victory", which occurs in human life in various forms. With this idea, the present article intends to use semantic domain theory and descriptive-analytical method, while accurately conceptualizing based on the model of component analysis, extract the companion words of this domain and explain the semantic relationship and why each is used. Examination of Quranic data indicates that the concept of victory consists of semantic atoms [+ reinforcement], [+ emergence], [+ chapter] and [± abstract]. These components justify the presence of the words conquest, domination, hope, sobriety and confidence in the field of this concept. Each of these words, in addition to the three mentioned components, has other semantic components that differentiate them from each other, so that despite the semantic convergence of some of them, replacing each other with each other will disrupt the expression of the meaning. Also, according to the relationship of each of the mentioned concepts with the concept of victory, it can be stated that divine victory causes the realization of Sakineh and the approval of the believers, as well as the possibility of conquest, victory and confidence for them.
خلاصه ماشینی:
ازاين رو مهم ترين سوالاتي کـه پژوهش حاضر، در صدد اقامۀ پاسخي مناسب و شايسته براي آن هاست ، عبارتند از: ١- مولفه هاي معناساز واژة نصرت کدامند؟ ٢- در قرآن کريم کدام واژگان و طبق چه مولفه هايي در ارتباط معنايي بـا مفهـوم نصرت قرار دارند؟ ٣- مفاهيم همنشين با مفهوم نصرت در چه دسته جاتي قرار ميگيرند؟ ٤- بررسي واژگان حوزة معنايي نصرت در محور همنشيني، چه ابهاماتي را از ايـن مقوله ميزدايد؟ ٥- چرايي کاربست هريک از واژگان حوزة نصرت در موقعيت مشخص و مفروض و عدم جايگزيني آن ها با يکديگر چيست ؟ گفتني است روش تحليلي در اين پژوهش بر داده هاي قرآني و لغت نامـه ها تکيه دارد و نگاه آن نگاهي تماما درون متني است و سعي بر آن است تا قرآن خود به تفسير و تبيين مفاهيم خويش بپردازد.
گفتني اسـت مولفۀ تقويت از همان معناي ياري استنباط مي شود بدين نحو که ياري هر چيـزي بـه معناي تقويت آن است ، و مولفـۀ ظهـور و فصـل از رويـارويي بـا طـرف مخـالف برمي آيد؛ زيرا رويارويي به منزلۀ اين است که شيئي از نيروي مخالف خود در حـال جدا شدن و انفصال است و نيز با توجه به تعـابيري چـون نصـرة الأرض (بـاران ) و النواصر(مجراي آب به سوي دره ها) ميتوان دريافت که مفهوم نصرت ميتوانـد هـم در امور حسي کاربرد داشته باشد و هم در امور غيرحسي(راستگو، ابراهيم پور،١٣٩٧: .