چکیده:
از آنجا که حقوق بشر، متضمن رابطۀ بین افراد و دولتهاست و گاهی روابط میان افراد را در برمیگیرد و بهطور مستقیم با مسئلۀ حاکمیت دولتها در ارتباط است. سؤال این است که تأثیر حقوق بشر بر حاکمیت دولتها در دورۀ بعد از جنگ سرد چیست؟ در پاسخ میتوان گفت که با تسریع در تعیین ساختار نظام بینالملل، انقلاب ارتباطات و اطلاعات و تغییر شناخت انسان در خصوص محیط پیرامون خویش، که موجب تسریع فرایند جهانی شدن فرهنگ حقوق بشر شده است، مقولۀ حقوق بشر را نمیتوان تنها در صلاحیت داخلی حاکمیت ملی قرار داد، بلکه با افزایش آگاهیهای فزایندۀ افراد بشری و رشد سازمانهای غیردولتی ملی و بینالمللی، فشار و حساسیت جامعۀ جهانی، بهجرأت میتوان گفت که سکان حقوق بشر از دست حاکمیت ملی خارج شده است و پذیرش اصول حاکمیت دولتها و حمایت بینالمللی از حقوق بشر منافاتی با هم ندارند. روش تحقیق توصیفی-تحلیلی است.
Since human rights involve the relationship between individuals and governments, it sometimes interacts with individuals and directly relates to the issue of the sovereignty of States. The question is what is the impact of human rights on the sovereignty of States in the post-Cold War era? In response, it can be argued that, with the expediency of determining the structure of the international system, the communication and information revolution, and changing the human's understanding of its environment, which has accelerated the process of globalization of human rights culture, human rights cannot be restricted to the internal jurisdiction of the sovereignty. But increasing awareness of human beings and the growth of national and international NGOs, the pressure and sensitivity of the international community, it could definitely be said that the direction of human rights have been removed from national sovereignty. Acceptance of the principles of sovereignty and international protection of human rights are not inconsistent. The research method is descriptive-analytic.
خلاصه ماشینی:
سؤال اين است که تأثير حقوق بشر بر حاکميت دولت ها در دورة بعد از جنگ سرد چيست ؟ در پاسخ ميتوان گفـت کـه با تسريع در تعيين ساختار نظام بين الملل ، انقلاب ارتباطات و اطلاعات و تغيير شـناخت انسـان در خصوص محيط پيرامون خويش ، که موجب تسريع فرايند جهاني شدن فرهنگ حقـوق بشـر شده است ، مقولۀ حقوق بشر را نمي توان تنها در صلاحيت داخلي حاکميت ملي قرار داد، بلکه با افزايش آگاهي هاي فزايندة افراد بشري و رشد سازمان هاي غيردولتي ملي و بين المللـي، فشـار و حساسيت جامعۀ جهاني، به جرأت ميتوان گفت که سکان حقوق بشر از دسـت حاکميـت ملـي خارج شده است و پذيرش اصول حاکميت دولت ها و حمايت بين المللي از حقوق بشر منافاتي با هم ندارند.
ازاين رو شوراي امنيت در خصوص رخدادهايي چون نقض فاحش و سيستماتيک حقـوق بشـر و فجايع انساني در قلمرو دولت ها احساس مسئوليت کرد و رنج و آلام انساني در داخلي مرزهـا را تهديد يا نقض صلح و امنيت بين المللي تلقي کرد و در چارچوب فصل هفتم منشور ملل متحـد به اتخاذ تدابير سياسي و اقدامات نظامي مبادرت ورزيد و مداخله به منظور جلوگيري از قتل عام مردم در کشورهايي را که درگير خشونت هاي گسترده اند، بـه رسـميت شـناخت ( ,Magnuson ٢٥٨ :٢٠١٠).
اگرچه در خصوص موضوع تأثير حقوق بشر بر حاکميت دولت ها، منابع متعـددي در دسترس است که هر کدام از آنها، جوانب مختلفي را مورد توجه قرار داده اند، اما پژوهش حاضـر تلاش دارد تا به طور خاص ، دورة پس از جنگ سرد را بررسي و تبيين کند کـه بـه چـه ميـزان ، مفهوم حقوق بشر در طي اين دوره بر حاکميت ملي دولت ها تأثيرگذار بوده است و محدوديت ها يا فرصت هاي پيش روي آنها چيست .