چکیده:
متخصصان حوزه سلامت روان، برنامهها و مداخلات متنوعی را برای ارتقای سطح فرزندپروری والدین مطرح کردهاند. با این حال بروز مسائل جدیدی مانند اشتغال بیشتر زنان، تمایل به داشتن تک فرزند، و افزایش استفاده از امکانات فضای مجازی، خانوادهها را با مشکلات بیشتری مواجه کرده و اختلالات مختلف روانشناختی را پیچیدهتر کرده است. همچنین افزایش آمار طلاق، شیوع بیشتر اعتیاد و مشکلات اقتصادی، کودکان را در معرض مشکلات بیشتری قرار داده است. لذا داشتن مداخلات جدیدتر و پیشگیرانه برای ارتقای سلامت خانوادهها ضروری به نظر میرسد. هدف از مطالعه حاضر شرح فرایند تدوین و تحول یک مداخله نوآورانه، در بستر نظریه ذهنسازی است که با هدف ارتقای توانایی ذهنسازی والدین و بهبود رابطه آنان با فرزندانشان ایجاد شده است. هدف کلی از این مداخله، درمان اختلالات مختلف دوران کودکی و حمایت از سلامت روان اعضای خانواده، و جلوگیری از انتقال الگوهای مخرب فرزندپروری به نسلهای بعدی است. این مطالعه شامل دو مرحله است؛ در مرحله اول و با استفاده از روش دلفی، مبانی نظری و محوری درمان طراحی شده، از منابع مرتبط استخراج و مورد ارزیابی قرار گرفته و پس از آن پیشنویس رویکرد درمانی جدید مبتنی بر ذهنسازی تدوین شده است. در مرحله دوم و در قالب کارآزماییهای تصادفی کنترل شده، اثربخشی این روش درمانی سنجیده شده است. در پایان روش ارزیابی مداخله تدوین شده و محدودیتها و پیشنهادات مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
Mental health experts have suggested various programs and interventions enhance parents’ parenting levels. However, the emergence of new issues such as women’s occupation growth, the tendency to have an only child, and the increasing usage of cyberspace have faced families with more problems and made mental disorders more complicated. Moreover, the increased number of divorces, substance abuse, and economic problems expose children to more problems. Therefore, newer and more preventive interventions to enhance families’ well-being seem necessary. This study aims to describe the designing and development process of an innovative intervention based on mentalization theory. This intervention is developed to enhance parents’ mentalization ability and to improve their relationship with their children. The general aim of this intervention is to treat different disorders in childhood and support family memberschr('39') mental health and prevent transmission of destructive parenting models over generations. This study includes two sections. In the first section, by using the Delphi method, theoretical and pivotal basics of the designed therapy were extracted from relevant resources and evaluated. Then, the schema of the new mentalization-based therapeutic approach was designed. In the second section, through randomized controlled trials, the efficacy of this therapeutic approach was measured. In the end, the evaluation procedure of the designed intervention and limitations and suggestions will be discussed.
خلاصه ماشینی:
معرفي و توسعه درمان کوتاه مدت پويشي مبتني بر ذهن سازي؛ درماني نوين براي اختلالات کودکان Introduction and Development of Short-Term Dynamic Therapy Based on Mentalization (SDTBM);An Inovative Treatment of Children Disorders دکتر ولاء موسوي (نويسنده مسئول ) Dr. Walaa Musawi * Ph. D in Health Psychology, University of Tehran, دکتري تخصصي روانشناسي سلامت ، دانشگاه تهران ، تهران ، ايران .
This study aims حاضر شرح فرايند تدوين و تحول يک مداخله نوآورانه ، در بستر نظريه to describe the designing and development process of an innovative intervention based on mentalization ذهن سازي است که با هدف ارتقاي توانايي ذهن سازي والدين و بهبود رابطه theory.
هر چند اين مداخلات براي جامعه هاي متفاوتي طراحي شده ، اما در نهايت هدف مشترک آنها ارتقاي ظرفيت تأملي والديني، بهبودي رابطه ي والدين با کودک و کاهش خطر احتمال ابتلا به اختلالات روان پزشکي است .
فوناگي (٢٠٠٠) اظهار ميدارد که غالبا والدين به گونه اي 1 1 Mentalization-Based Family Therapy 2 self 3 Brune, Dimaggio, Edel 4 Buisman 5 Reflective Stance فرزندشان را توصيف ميکنند که گويي کودک آنها فاقد هرگونه احساس يا تفکر است : "او نميخوابد"، "مدام در حال جنب و جوش است "، "کودکان ديگر را آزار ميدهد".
٥ ـ بازي حدس زدن ١؛ با تمرکز بر تجربه احساس در اينجا و اکنون 2 فوناگي و بيتمن (٢٠١٢) بازي حدس زدن را در درمان مبتني بر ذهن سازي بزرگسالان پيشنهاد ميکنند؛ همچنين اين روش در مداخلات مربوط به ظرفيت تأملي نيز کاربرد فراواني دارد و به درمانگران کودک توصيه ميشود تا در حين جلسات درماني يا بازيدرماني، با ايجاد موقعيت هاي فرضي در مورد احساسات مختلف کودک پرس و جو شود؛ پيش فرض اين است که اين تکنيک به شناسايي و تنظيم احساسات توسط کودک کمک کند.