چکیده:
اﯾﻦ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺑﻪ ﺑﺮرﺳﯽ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻮدک از دﯾﺪﮔﺎه ﻣﻌﻤﺎری و ﺑﺮرﺳﯽ ﻧﻈﺮﯾﻪﻫﺎی ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﮐﻮدﮐﯽ ﭘﺮداﺧﺘﻪ اﺳﺖ. ﻧﻈﺮﯾﻪ ﮐﻮدک در ﺷﻬﺮ، ﻧﻈﺮﯾﻪ ﺟﺪﯾﺪی ﻧﯿﺴﺖ. ﻫﺮ دوران ﺑﺮﺣﺴﺐ ﻧﯿﺎزﻫﺎﯾﺶ ﺳﻌﯽ در ﭘﯿﺪا ﮐﺮدن راه ﺣﻠﻬﺎﯾﯽ ﺑﺮای ﺗﻌﯿﯿﻦ ﻣﺤﻞ ﮐﻮدک در ﺷﻬﺮ داﺷﺘﻪ اﺳﺖ. ﻟﻮﮐﻮرﺑﻮزﯾﻪ ﻃﺮاﺣﯽ ﻋﻤﻠﮑﺮدی و ﺳﺎده از ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ روزاﻧﻪ ﮐﻮدﮐﺎن ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮده ﺑﻮد ﮐﻪ ﺑﺮ ﻃﺒﻖ آن ﺑﺮ اﻫﻤﯿﺖ ﺣﻀﻮر ﮐﻮدک در ﺷﻬﺮ و ﺷﻬﺮﺳﺎزی ﺗﺎﮐﯿﺪ ﻣﯽﮐﺮد. در ﺷﻬﺮﻫﺎ روز ﺑﻪ روز ﺑﻪ ﺗﻌﺪاد ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻣﻤﻨﻮع اﻓﺰوده ﻣﯽﺷﻮد و در ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺟﺎی ﻻزم ﺑﺮای ﮐﺸﻒ ﻓﻀﺎی ﮐﻮدک و ﺑﻪ ﺗﺒﻊ آن دﻧﯿﺎی او ﮐﻤﺘﺮ ﻣﯽﺷﻮد. در ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺎزی ﻧﯿﺎز ﺑﻪ ﻗﻠﻤﺮو ﺧﺼﻮﺻﯽ دارد و ﻋﻤﻼ اﯾﻦ ﻗﻠﻤﺮو اﮐﺜﺮ اوﻗﺎت ﻓﻀﺎی ﻣﺤﺪود اﺗﺎق ﮐﻮدک اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮای ﺑﺎزی دﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﭘﯿﺶ ﺑﯿﻨﯽ ﻧﺸﺪه اﺳﺖ، ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ دﻟﯿﻞ اﺣﺘﯿﺎج ﺑﻪ ﻓﻀﺎﻫﺎی ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺗﺮ ﺑﺮای ﭘﺎﺳﺨﮕﻮﯾﯽ ﺑﻪ ﻧﯿﺎزﻫﺎی ﮐﻮدﮐﺎن و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺧﻨﺜﯽ ﮐﺮدن ﻗﯿﻮد دﺳﺖ و ﭘﺎ ﮔﯿﺮ ﺷﻬﺮ ﺳﺎزی اﻣﺮوز ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ اﺣﺴﺎس ﻣﯽﺷﻮد. ﻣﺸﺎﻫﺪه ﮐﻮدﮐﺎن در ﯾﮏ زﻣﯿﻦ ﺑﺎزی ﻧﺸﺎن ﻣﯽدﻫﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﻮردﻫﺎی آﻧﻬﺎ ﻣﺘﻌﺪد و ﺗﺴﻠﻄﺸﺎن ﺑﻪ ﻓﻀﺎ ﺗﻤﺎم و ﮐﻤﺎل اﺳﺖ و ﺗﺤﻤﯿﻞ ﯾﮏ ﻣﺤﯿﻂ ﻣﺤﺪود ﺑﺮ آﻧﻬﺎ ﻣﺸﮑﻞ اﺳﺖ. ﮐﻮدﮐﺎن دوﺳﺖ دارﻧﺪ ﻓﻀﺎﯾﯽ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻐﯿﯿﺮ در اﺧﺘﯿﺎر داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮاﻧﺪ رد ﭘﺎی ﺧﻮد را در آن ﺑﺮﺟﺎ و ﺑﺪﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﻧﻘﺎط ﻧﺸﺎﻧﻪ وﯾﮋه ﺧﻮد را ﺑﻮﺟﻮد آورد. ﺟﺎﺑﺠﺎﯾﯽ، ﺧﺮاب ﮐﺮدن، ﺳﺎﺧﺘﻦ و ﻧﻈﯿﺮ اﯾﻨﻬﺎ، ﻓﻌﺎﻟﯿﺘﻬﺎی ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ او اﻣﮑﺎن ﺑﻮﺟﻮد آوردن دﻧﯿﺎﯾﯽ در ﻣﻘﯿﺎس ﺧﻮدش را ﻣﯽدﻫﺪ.
خلاصه ماشینی:
در حالی که بازی نیاز به قلمرو خصوصی دارد و عملاً این قلمرو اکثر اوقات فضای محدود اتاق کودک است که برای بازی دسته جمعی پیش بینی نشده است، به همین دلیل احتیاج به فضاهای عمومی تر برای پاسخگویی به نیازهای کودکان و همچنین خنثی کردن قیود دست و پا گیر شهر سازی امروز هر چه بیشتر احساس میشود.
با توجه به موضوع پایان نامه ی نگارنده که طراحی مرکز آفرینشهای هنری برای کودکان 3 تا 12 سال میباشد، ضروری است که در ابتدا به یک شناخت دقیق و موشکافانه از ابعاد وجودی کودک و ویژگیها و نیازمندی های او در این دوره ی سنی خاص دست یابیم، بنابراین در مقدمه ی این مطالعات، یک پرسش اساسی مطرح می گردد تحت این عنوان که «کودک کیست؟»بسیاری بر این باورند که کودکان مینیاتور یا کوچک شده ی بزرگسالان هستند و از این رو، دنیای زیبای کودکان را از زاویه ی دنیای چارچوب متد و منطق محور بزرگسالان تعریف می کنند و با توجه به منطق ناقص و استدلال خشک، بسیاری از ابعاد منحصر به فرد و بی مانند کودک را نادیده می گیرند و کودکانی تربیت میکنند که به تجربههای ناب دوران کودکی دست نمییابند و در واقع کودکانی که با این تفکر تربیت میشوند، انسانهایی عقیم خواهند بود که بدون بهره مندی از آزادیهای دوران کودکی و تجربههای نوین و تکرار ناپذیر آن دوران، بزرگ میشوند و در سرتاسر زندگی عقده های این امیال فرو خورده را همچون باری سنگین بر دوش میکشند.