چکیده:
نقد آرای هیوم در "انکار مابعدالطبیعه"
اصلانی محمد*
* دانشگاه رازی
ظاهرا هیوم اولین کسی است که مابعدالطبیعه را به گونه های مستدل انکار کرده است. روش وی در انکار مابعدالطبیعه بدین ترتیب است که ابتدا کلیه علوم را به دو قسم: "نسبت بین تصورات" (ریاضیات و منطق) و "امور واقع" (علوم تجربی) تقسیم می کند، سپس هر چه را در دایره این دو نگنجد، بی معنی اعلام می نماید. تلاش این مقاله بر آن است که آرای هیوم را در مقابله با مابعدالطبیعه تبیین کند، سپس نشان دهد که آن گونه که گمان می رود نظریه "منشا تصورات" مبنایی ترین نظریه در فلسفه او نیست، بلکه "روند تشکیل علم" بر نظریه یاد شده و سایر نظریات او تقدمی منبایی دارد. پس از آن می کوشد تا نشان دهد که هیوم با توجه با اصالت تجربه ای که آن را مبنای فلسفه خود قرار داده است، نمی تواند مابعدالطبیعه را انکار نماید؛ چرا که بر اساس مبانی مورد قبول خودش دچار تناقض غیر قابل حلی می شود که وی را وادار می نماید از انکار مابعدالطبیعه دست بردارد.
David Hume is apparently the first that has reasonably denied the metaphysics. His method for so doing is that، he divides all sciences into two kinds، "Relations of Ideas" and "Matters of Fact"، and then، he pronounces as meaningless whatever which can not be classified under these two kinds. The present paper intends to clarify the views of Hume in contrast to metaphysics، and to show that the theory of "The Origin of Ideas" is not، as it is believed، the most fundamental one in his philosophy، but، "The Procedure of Science Formation" is basically prior to the aforementioned theory and to his other theories. Then، it has been tried to show that، he cannot deny the metaphysics، regarding to his empiricism، because in this case، he comes into an unsolvable contradiction that will make him give up "denying metaphysics".