چکیده:
مفهوم «قدرت» یکی از مفاهیم اساسی در جامعهشناسی سیاسی و علوم سیاسی است. یکی از انواع چهرهشناسیهای قدرت، الگویی
مشهور به «مدل سه بعدی قدرت» است که در جای خود، چهره متفاوتی از قدرت مینماید. معرفی این الگو و تمایز آن از زیرالگوها و
ارتباط آن با مفهوم «انسداد اجتماعی»، چارچوب مفهومی این مقاله است. از این بحث در ادامه مقاله، برای فهم جامعهشناختی عصر پس
از وفات پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله استفاده گردیده است. در این دوران، برای درک چهره غالب قدرت در جریان انحراف امامت الهی و قضیه کودتای
سقیفه، از کلام حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام استفاده شده است. در این زمینه، با عنایت به ساز و کارهای انسداد اجتماعی و تحریم و غصب، به
ارتباط میان پیشبینی تاریخی حضرت فاطمه علیهاالسلام برای آینده جامعه اسلامی (پس از این انحراف) با مفهوم «انسداد اجتماعی» و
چهرهشناسی قدرت پرداخته شده است.
خلاصه ماشینی:
خاستگاه این مقاله برای درک جامعهشناختی از رابطه مفهوم «انسداد اجتماعی» و «قدرت سیاسی»، این کلام زهرای مرضیه علیهاالسلام است که ضمن پیشبینی و هشدار از آیندهای مهلک و خطرناک در پیش روی جامعه اسلامی، در بعد انحراف در حاکمیت و سرپیچی از دستور پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در خصوص جانشینی وی، طی سخنانی در جمع زنان مهاجر و انصار فرمود: اما لعمری لقد لقحت فنظرة ریثما تنتج ثم احتلبوا ملء القعب دما عبیطا و ذعافا مبیدا هنالک یخسر المبطلون و یعرف التالون غب ما اسس الاولون ثم طیبوا عن دنیاکم انفسا و اطمأنوا للفتنة جأشا، و ابشروا بسیف صارم و سطوة معتد غاشم و هرج شامل و استبداد من الظالمین یدع فیئکم زهیدا و جمعکم حصیدا.
(نهج البلاغه، نامه 16، ص 280؛ نامه 5، ص 274) از همین زاویه، میتوان با عطف به آنچه در اشکال و انواع انسداد اجتماعی برشمرده شده است، چهره سوم قدرت را به عنوان چهره غالب در زمان حاکمیت مدعیان خلافت بازشناسی نمود و اینکه چگونه این چهره از قدرت قادر است با بهرهگیری از رفتارهای ساختمند اجتماعی و الگو یافته گروهها، بستر لازم را برای اعمال قدرت و حاکمیت بر مردمی هموار نماید که اساسا نه از منافع خود آگاهند و نه حتی این منافع را اظهار مینمایند؛ چرا که اساسا موذیانهترین نحوه اعمال قدرت در چهره سوم قدرت، با شکل دادن به درک، شناخت و ترجیحات مردم، موجب نارضایتی آنان شده، تا بدانجا که آنان خود پذیرای نظم و استمرار وضعیت موجود گشتند و نه تنها نمیتوانستند بدیلی برای آن بشناسند، بلکه حتی تصور میکردند که به مثابه مقدرات الهی، مفید و ارزشمند است.