چکیده:
سابقه و هدف: دانش جدید وابستگی شدیدی به شواهد و اسناد دارد و در عین حال زودگذر است و حل
یک مسئله لزوما به این معنا نیست که بتواند مسائل مشابه تحت همان مفهوم را نیز حل کند. کاملا
غیرمحتمل است که مسئله مشابه، به همان شکل دوباره رخ دهد. از این رو فراگیری دانش به تنهایی کافی
نیست. بنابراین، نقش آموزش وپرورش آماده کردن یادگیرندگان است برای آن که دانش را از میان بافت
فرهنگی و حوزههای دانش دریافت کنند. بعبارت دیگر، جهانی شدن به گسترش هوشمندی چندگانه
خواهد انجامید.
مواد و روشها: مطالعه حاضر از نوع توصیفی تحلیلی ١است و پس از بررسی مفاهیم با ارائه نتایج به
پیشنهادات کاربردی پرداخته شده است. پژوهش حاضر به روش کتابخانهای و با استفاده از آرا و نظریات
دانشمندان در زمینه آموزش و پرورش و جهانی شدن انجام شده است.
یافتهها: از نظر این پژوهش سرعت دانش جدید به نحوی است که موسسات «آموزشی- علمی»، دیگر برای
آماده کردن دانش آموزان و ورود به بازار کار کافی نیستند. دانش کسب شده در مدارس و یا دانشگاهها به
سرعت کهنه و منسوخ خواهد شد. کاربردی بودن دانش جدید، ناپایداری و بافت خاص آن، بر این تاکید
دارند که هر کشور برای سهیم شدن در نیروی کار، ناچار است که خود را برای یادگیری در طول عمر
آماده کند. بنابراین، جهانی شدن حکم می کند که هر جامعه ای به جامعه یادگیرنده تبدیل شود.
نتیجه گیری: از مباحث ایراد شده نتیجه گرفته میشود که چالشهای جهانی آموزش وپرورش در قرن
بیست ویکم را میتوان ناشی از دیدگاه های نو به کارکرده ای آموزشی و پرورشی دانست. این دیدگاهها
قطعا رویکردهای متفاوتی را به مشکلات آموزش وپرورش ایران و توانمندی های آن اضافه و موضوعات
گوناگونی را مطرح می سازند. مباحثی که هم در میان پژوهشگران و اندیشمندان آموزشوپرورش در سطح
دانشگاهها و مراکز پژوهشی مطرح می باشد و هم نظر کارشناسان آموزش وپرورش، معلمان، والدین و
جامعه را به خود معطوف ساخته است.
خلاصه ماشینی:
(Edwards &Usher, ٢٠٠٠ :٥٩) مک گرو، ميگويد: جهانيشدن ، عبارت است از برقراري روابط متنوع و متقابل بين دولت ها و جوامع که به ايجاد نظام جهاني کنوني انجاميده است و نيز فرآيندي که از طريق آن ، حوادث ، تصميمات و فعاليت ها ٣٦ / مطالعات روانشناسي و علوم تربيتي، سال چهارم ، شماره هجدهم ، زمستان ١٣٩٩ * * * * * در يک بخش از جهان ، ميتواند پيامدهاي مهمي براي ساير افراد و جوامع در بخش هاي ديگر کرة زمين داشته باشد.
(کينگ و اشنايدر، ١٩٩٠) در دومين کتابي که حاوي ٥٤ مقاله در مورد آموزش وپرورش نوين توسط شعبه اروپايي مؤسسه مطالعات قرن ٢١ مستقر در سوئد منتشرشد، آمده است : ١) اهميت دادن به کارهاي جمعي و گروهي که توسط افراد بومي انجام ميپذيرند؛ ٢) پشتيباني وسيع مالي از طريق نهادهاي مختلف که ميتواند استمرار تأمين مالي را تضمين کند؛ ٣) جلب مشارکت وسيع که بتواند معرف نقطه نظرات همه گروه ها باشد؛ ٤) دربرگيري تمامي بخش هاي کليدي و توجه ويژه به روابط بين آنها که در آينده نقش مهمي خواهند داشت ؛ ٥) مطالعه چشم اندازهاي درازمدت به جاي توجه به مسائل کوتاه مدت ؛ ٦) مطالعه روابط متقابل بين کشورهاي جهان در همه زمينه ها؛ ٧) بررسي راهبردهاي پايدار از نظر اقتصادي اجتماعي و زيست محيطي؛ ٨) بررسي و مطالعه مقوله هاي اخلاقي، فلسفي و سياسي و ارزشيابي کفايت نهادهاي ملي براي پرداختن به آنها؛ 1.
بر اين اساس کارنوي در مسير شناسايي چگونگي تأثير جهاني شدن بر آموزش و پرورش به پنج عامل اساسي اشاره مي کند: ١) تغيير سازمان کار و ظهور اقتصاد دانش محور و اهميت يافتن مهارت نيروي انساني؛ ٢) تربيت مهارت هاي برتر براي جذب سرمايه گذاري خارجي؛ ٣) سياسي شدن اصلاحات آموزشي؛ ٤) گسترش نفوذ اينترنت و آموزش مجازي؛ ٥) ضرورت جهت گيري هر چه فزون تر نظام هاي آموزشي به سمت آموزش بين فرهنگي.