چکیده:
ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺎ ﻫﺪف آﺷﻨﺎی ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺎﻣﺒﺤﺚ ذﮐﺮاز دﯾﺪﮔﺎه اﻣﺎم ﻣﺤﻤﺪ ﻏﺰاﻟﯽ ﺑﻪ روش ﺗﻮﺻﯿﻔﯽ ﺗﺤﻠﯿﻠﯽ اﺳﺖ ﻣﯽﭘﺮدازد. ﺑﺎ ذﮐﺮ ﺧﺪا دل آرام ﻣﯽﮔﯿﺮد ﻫﺮﮐﺲ ﺑﺎ ذﮐﺮ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﯽ اﻧﺲ ﮔﯿﺮد در دﻧﯿﺎ و آﺧﺮت ﻫﯿﭻ ﺗﺮﺳﯽ ﺑﻪ او ﻧﻤﯽرﺳﺪ. ذﮐﺮ ﺧﺪا ﺷﻔﺎی ﻫﻤﻪ دردﻫﺎﺳﺖ ﭘﺲ از ﯾﺎد ﮐﺮدن ﺧﻠﻖ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺮﻫﯿﺰ ﻧﻤﻮد. ذﮐﺮ ﺧﺪای ﺗﻌﺎﻟﯽ اﻗﺎﻣﻪ ﻧﻤﺎز و دادن زﮐﺎت اﺳﺖ و ﺑﺎﻃﻦ آن ذﮐﺮ ﺷﻬﻮد اﺳﻤﺎ و ﺻﻔﺎت ﺣﻖ اﺳﺖ. ﺑﺮای اﻧﺴﺎن ﺳﺎﻟﮏ ذﮐﺮ ﻏﺬای ﻗﻠﺐ و روح اﺳﺖ، ذﮐﺮ ﻣﻌﺮاج ﻣﻮﻣﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ذﮐﺮ ﺣﻖ و ذﮐﺮ ﻣﺸﺎﻫﺪه ﺑﻪ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﻣﯽرﺳﺪ. ﻫﺪف از ذﮐﺮ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﯾﺎد ﻣﺤﺒﻮب اﺳﺖ و ﻓﺮاﻣﻮش ﮐﺮدن ﻫﺴﺘﯽ وﺟﻮدی ﺧﻮد اﺳﺖ. ذﮐﺮ ﮔﻔﺘﻦ ﻻاﻟﻪ اﻻ ﷲ اﺳﺖ و ﺧﺪاوﻧﺪ ﻫﯿﭻ ﺣﺪی ﺑﺮای ذﮐﺮ ﻗﺎﯾﻞ ﻧﯿﺴﺖ. ذﮐﺮ زﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﺟﻠﻮه ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ ﺧﺪا و اﺳﺎﺳﻰ ﺗﺮﯾﻦ راه ﺳﯿﺮ و ﺳﻠﻮک اﺳﺖ؛ ذﮐﺮﺧﺪا، از ﯾﺎدﺑﺮدن ﻫﺴﺘﯽ ﻣﺤﺪود ﺧﻮﯾﺶ درﮔﺬر ﯾﺎد اﺳﻤﺎی اﻟﻬﻰ و ﺗﺪاوم و اﺳﺘﻤﺮار آن اﺳﺖ ﮐﺘﺎبﻫﺎی ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮد اﻣﺎم ﻣﺤﻤﺪ ﻏﺰاﻟﯽ در راﺑﻄﻪ ﺑﺎذﮐﺮ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﺞ از ﮐﺘﺎب آﺳﻤﺎﻧﯽ و رﺳﺎﻟﺖﻫﺎی ﭘﯿﺎﻣﺒﺮان اﺳﺖ ﺟﺎﯾﮕﺎه رﻓﯿﻊ ذﮐﺮ و اﻫﻤﯿﺖ و ﻣﻮاﻧﻊ آن در ﻋﺮﻓﺎن اﺳﻼﻣﯽ از ﻣﻨﻄﺮ ﻋﺮﻓﺎ و ﺑﺰرﮔﺎن ﻃﺮﯾﻘﺖ ﺑﻪ ذﮐﺮ اﻟﯽ اﷲ ﮐﻪ، ﺗﺎ ﺣﺪّ ﺑﺴﯿﺎری ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﯿﺮ ﻋﻈﻤﺖ و ارزش اﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻋﺒﺎدی ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ آن را ﻣﻮرد ﺑﺮرﺳﯽ ﻗﺮار ﻣﯽدﻫﺪ. و ﺟﺎﯾﮕﺎه و ارزش ذﮐﺮ در ﺳﻠﻮک اﻟﯽ اﷲ، و ﻣﺪاوﻣﺖ ﺑﺮ آن را ﺑﻪ ﺳﺎﻟﮑﺎن ﻃﺮﯾﻖ ﺣﻖ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺳﺎﺧﺘﻪ و آن را ﺗﺒﯿﻦ ﻣﯽﻧﻤﺎﯾﺪ. و آﻧﺎن را ﺑﻪ ذﮐﺮ و ﯾﺎد ﺣﻀﺮت ﺣﻖ ﻓﺮا ﻣﯽﺧﻮاﻧﻨﺪ.
خلاصه ماشینی:
و اما به وجه اول بر اين جمله توان گفت كه اگر چه ذكر بنده را أكبر نگفته است، اما مستلزم ذكر خداى است، چنانكه گفته است: اذكروني أذكركم، و چيزى كه مستلزم أكبر باشد فاضلتر از آن كه مستلزم أكبر نباشد ]9، ص643[.
وظایف ذکر از نظر امام محمد غزالی پس خود ذکر سه وظیفه است: یاد آوری ظاهر بلقلقه زبان، این مستحب در تلاوت از ساختار همه عبادات است، وذکر خفی بالاترین شکل عبادات وملاقات است، وذکر قلب، اتفاق میافتد از بی نیازی ومشغول شدن به محبوب: "من ذاکرم پس کیست مرا یادکند، وهمنشین از ایشان تشکر شده است، و دوست ازدوست داشتن من، در یاد من در نفس خودت مرا آشکارا یاد کن همانطور که قوم فرشتگان آشکارا یاد کردند"پس اول از فنا، فنا حاصل میشود و دوم آن این است که از غیب از نفس خود به مشاهده حضرت قدس میرسد، پس معمولا ذکر بالاتر از عبادت میشود.
حقیقت و دوام ذکراز نظر امام محمد غزالی اگر كسى به درجه فنا و نيستى نرسد احوال و مكاشفات وى را پيدا نيايد ليكن ذكر بر وى مستولى گردد، اين كيمياى سعادت باشد، كه چون ذكر غالب شد، انس و محبت مستولى شد، تا چنان شود كه حق را از همه دنيا و آنچه در دنياست دوستتر دارد، و اصل سعادت اين است، كه چون مرجع و مصير با حق خواهد بود، به مرگ كمال لذّت يابد، و مشاهدت وى بر قدر محبّت وى بود.