چکیده:
چکیده ادیان الهی ازجمله دین اسلام و آموزههای آن بهویژه قرآن کریم، به اخلاق و مؤلفههای آن بهصورت ویژه توجه کردهاند. مطالعه ادیان الهی ازجمله دین مبین اسلام، گویای نقش اخلاق در عرصههای مختلف زندگی بشری است. یکی از مسائل بسیار مهم که محل بحث آن در علم اخلاق نمیباشد بلکه در علم دیگری به نام فلسفه اخلاق مطرح میشود و بهاصطلاح از مبادی تصدیقی علم اخلاق بوده، مسئله اطلاق و نسبیت گزارههای اخلاقی است. فراتر از طرح رویکردها و دیدگاهها، نتایج و پیامدهای مهم نظری و عملی این مسئله بوده که از جمله اندیشۀ نسبیتگروی در اخلاق، پیامدهای ناگواری را به دنبال داشته است. ظهور برخی بحرانهای اخلاقی در میان برخی جوامع بشری بر اساس رواج این اندیشه است. فروکاهیدهشدن اخلاق در عصر حاضر و آن در حد تمایلات و سلایق، توافقات و قراردادهای فردی یا جمعی، موجب التزام به دیدگاه نسبیتگرایی اخلاقی شده است. از جمله آثار زیانبار پذیرش این اندیشه در جوامع اسلامی، عصری و نسبیبودن گزارههای دینی (گزارههای اخلاقی) و نفی جاودانگی، کمال و خاتمیت دین اسلام خواهد بود. بر اساس این رهیافت، واکاوی اثبات نظریه مطلقگرایی از منظر نصوص دینی و عمدتاً آیات قرآنی اهمیت و ضرورت مضاعفی پیدا میکند. این مسئله با رویکرد قرآنی، تاکنون مورد پژوهش اندیشمندان علوم قرآنی و مفسران اعم از عامه و خاصه، بهصورت مستقل قرار نگرفته است؛ البته برخی مفسران با توجه به برخی آیات، در این مسئله ورود نموده و نظرهای متفاوتی نیز ابراز داشتهاند؛ اما با بررسی در منابع و متون تفسیری مختلف به این نتیجه رسیده میشود که اکثر مفسران قدیم و جدید به این مسئله مهم ورود پیدا نکردهاند. در این جستار، بر اساس برخی آیات قرآنی و طرح دیدگاه برخی مفسران، به اثبات دیدگاه «مطلقگرایی حداقلی در اخلاق» پرداخته میشود.
Abstract Divine religions, including Islam and its teachings, especially the Holy Qur'an, have paid special attention to ethics and its components. The study of divine religions, including the religion of Islam, shows the role of morality in various areas of human life. One of the most important issues that is not discussed in ethics but is raised in another science called philosophy of ethics and is one of the so-called affirmative principles of ethics, is the issue of absoluteness and relativity of moral propositions. Beyond putting forth opinions and viewpoints, there have been important theoretical and practical results and implications of this issue, which, including the idea of relativism in ethics, has had dire consequences. The emergence of some moral crises in some human societies is based on the prevalence of this idea. The decline of morality in the present age, to the extent of individual or collective tendencies, agreements and contracts, has led to a commitment to the view of moral relativism. Among the harmful effects of accepting this idea in Islamic societies will be the modernity and relativity of religious propositions (moral propositions) and the denial of the immortality, perfection and finality of Islam. According to this approach, the analysis of the proof of the theory of absolutism from the perspective of religious texts and mainly Quranic verses becomes doubly important and necessary. This issue, with the Qur'anic approach, has not been studied independently by thinkers of Qur'anic sciences and commentators, both Shiites and Sunnis; Of course, some commentators, according to some verses, have entered into this field and have expressed different opinions; But a review of various sources and interpretive texts leads to the conclusion that most of the old and new commentators have not entered into this important issue. In this article, based on some Quranic verses and the views of some commentators, the view of "minimal absolutism in morality" is proved.
خلاصه ماشینی:
بر اساس نگارشهایی که عمدتاً در فلسفه اخلاق معاصر صورت پذیرفته است، به دست میآید، شخصیتهایی از فلاسفه یونان باستان مانند سقراط، افلاطون و ارسطو، هرچند تصریح به مطلق بودن گزارههای اخلاقی نداشتند؛ اما میتوان این دیدگاه را بر اساس مبانی اخلاقی آنان، به ایشان نسبت داد (صانعی درهبیدی، فلسفه اخلاق و مبانی رفتار، 1377: 36-40؛ مصباح یزدی، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، 1384: 146؛ اسکندری، گزارههای اخلاقی از سقراط تا علامه طباطبایی، 1380)؛ تاریخچه نظریه نسبیت اخلاق در غرب را باید بعد از سپری شدن قرونوسطا و آغاز نهضت اصلاح دینی دانست.
طریحی نیز کلمه مطلق را در حدیث «کلُّ شَیءٍ مُطْلَقٌ حَتَّى یرِدَ فِیهِ نَهْی» تعمیم و رهاشده معنا میکند (طریحی، مجمع البحرین، 1365: 7)؛ اما در اصطلاح، اطلاق و مطلقگرایی در حوزه اخلاق دارای دو کاربرد و معناست: گاه به این معنا است که همه احکام و ارزشهای اخلاقی اموری ثابت، همیشگی و همگانیاند، در هیچ شرایطی استثناء نمیپذیرند (مطلقگروی حداکثری)؛ گاه به این معناست که صرفاً اصول احکام و ارزشهای اخلاقی (مانند نیکی عدالت و زشتی ظلم) ثابت، همیشگی و همگانیاند و استثناء نمیپذیرند (مطلقگروی حداقلی یا اعتدالی).
گاه به این معناست که حکم در هیچ شرایط واقعی ثابت و تغییرناپذیر نیست (خواص، فلسفه اخلاق با تکیه بر مباحث تربیتی، 1386: 90-91)؛ مقصود از نسبیت، معنای دوم است؛ یعنی هیچ اصل اخلاقی ثابتی وجود ندارد و تمام احکام ارزشی ازجمله اصول کلی آنها (حسن عدل و قبح ظلم) برحسب فرهنگ خاص یا تمایل و سلیقه افراد میتواند دستخوش تغییر شود.