چکیده:
امروزه در جهان غرب، تقریرهای متنوع ویلیام رو از استدلال شواهدی شر، کانون اصلی مباحث فعلی در زمینۀ مسئلۀ شر را به خود اختصاص داده است. رو در یکی از این صورتبندیها تلاش کرده است که با ارجاع به مصادیق خاصی از رنجهای شدید احتمال وجود شر گزاف را نشان دهد و از این طریق، باور خداناباوران به نبود خدا را موجه جلوه دهد. در این میان، گروهی از فیلسوفان خداباور که به «خداباوران شکاک» معروفند، تلاش کردهاند که نشان دهند اگر خدایی وجود داشته باشد، کاملاً معقول است که بپذیریم انسانها در موقعیتی معرفتی قرار ندارند که همیشه بتوانند در خصوص تمام افعال و مقاصد الهی داوری کنند. همین امر سبب میشود که ما نتوانیم دلیل یا دلایل توجیهگرِ خداوند در تجویزش به آنچه در نظر ما مصداقی از شر گزاف جلوه مینکند را دریابیم. در این نوشتار در پی آن هستیم تا با تمسک به نگرش خاص این گروه، توجیهناپذیریِ روایت رو از استدلال شواهدی شر را نشان دهیم.
William Rowe’s various works on the evidential argument from evil now occupies a central place in the Western discussions on the problem of evil. In one of his formulations, Rowe tries to justify the atheistic belief by showing the likelihood of gratuitous evil’s existence based on some particular instances of intense suffering. However, some of the philosophers, who are called skeptical theists, attempt to show that if there is a God, it is completely rational to accept that the humans are not in a cognitive position to make true judgments about all of the divine intentions and actions. Therefore, we cannot infer God’s justification(s) for the prescription of what seems to us to be an instance of intense suffering. Our aim in this paper is to show that skeptical theism offers a good reason to reject the evidential problem of evil developed by William Rowe.
خلاصه ماشینی:
٢. استنتاج قضيۀ Q از قضيۀ P رو براي برقراري استدلالش ابتدا بايد به اين پرسش پاسـخ دهـد کـه «چـرا بايـد بپـذيريم ، احتمالا رنج شديد بامبي و ستايش گزافند؟» او در يکي از نوشته هايش براي پاسخ بـه ايـن پرسش ، از مقدمۀ ذيل بهره ميبرد: هيچ وضعيت امور خيري که ما از آن آگاه باشيم ، چنين نيست که حصـول آن يـک موجود قادر عالم مطلق را اخلاقا در تجـويز قضـيۀ بـامبي و سـتايش ٢ موجـه کنـد .
حال پرسش اصلي ايـن اسـت کـه آيا استنتاج نمييابم - نيست نهفته در استدلال شـواهدي رو، از سـنخ اسـتنتاج هـاي معتبـر است يا همانند مثال فوق از آن استنتاج هايي است که مـا در سـاختن آنهـا موجـه نيسـتيم ؟ ويليام رو با بياني که ذکر شد، قائل به موجه بودن آن است ؛ اما مسئلۀ بسيار مهمي که او بـا آن روبه رو خواهد بود، اين است که آيا با توجـه بـه آگاهيمـان از محـدوديت هـاي قـواي شناختيمان ، ما در موقعيتي معرفتي قرار داريم که بتوانيم به نحو موجهي استنتاج نمييـابم - نيست را به طور خاص در باب دلايل خداوند در تجويزش به رنـج هـاي بـامبي و سـتايش به کار بريم ؟ يا پرسش مهم تر، آيا انتقال رو از خيرهاي شناخته شده بـه تمـام خيرهـا، واقعـا همراستا با استنتاج هاي استقرايي است که ما عموما در برقرار ساختن آنها موجهيم ؟ پاسخ خداباوران شکاک به پرسش هاي فوق منفي است .
Skeptical Theism and Rowe's New Evidential Argument from Evil.