خلاصه ماشینی:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) عبور از افق نیست انگاری حلقه نقد (حلقه نقد"گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهء اسلامی") قسمت آخر سرشار: در کتاب دیگر آقای کیانوش،"قصهای و غصهای"هم، پدری مذهبی که دارای این عقاید و شرایط است وجود دارد.
در لب پرتگاهی ایستاده است و جلو پای او درهای دهان گشوده است که ته آن پیدا نیست و فرهاد دارد در این دره سقوط میکند و پرندهء شعلهوار بر ستیغ کوه مقابل نشسته است و در جایی که رضا حالا انتظار داشت سر این پرنده را با چهره سهیلا ببیند،لحظهای چهره شوکت خانم،مادر فرهاد،با چشمهای بیگناه نمودار شد و بعد ناپدید شد و پرنده هم ناپدید شد،و رضا که به دورن دره نگاه کرد،دید فرهاد با دستهای گشوده و سری به سوی آسمان گرفته،همچنان در خلأ دره پایین میرود و لبخند میزند،و گاهی دستش را برای او تکان میدهد،و هر لحظه،کوچک و کوچکتر میشود.
زیرا اگر راه نفوذ استاد نیشابوری به او بسته شده بود،آیا در این تحول فکری،روح او هم توانسته بود از ماتمکدهء" عشق پروانه بیرون بیاید و چشم بر لبخندهای آرام و دلنواز زنان دیگر باز کند؟" این،همان جایی است که در بنیان فکر،که قبلا با هم یکی بودند، اختلاف پیدا میکنند.
هم رضا چاووشی مثل نویسندهای افسانهپرداز،میتواند داستان زندگی کسی را خیلی خوب تعریف کند،و هم در جاهایی،مثل یک فیلسوف،میتواند به نقد فلسفه بپردازد و فلسفهای را مطرح کند که هیچ فرقی با آنچه فرهاد نوغانی به عنوان یک فیلسوف در کتاب مطرح میکند،نمیبینیم."