خلاصه ماشینی:
"به این خاطر در جستوجو در متن، آمدم و تعدادی کتابخوان حرفهای را که آشناییهای خانوادگی باهم دارند -یکی دو سه خانواده را-و کارشان این است که یک ماه وقت بگذارند و یک رمان را بخوانند و حالا ضمن اینکه پذیراییهایی از هم دارند،بنشینند آن کتاب را بررسی کنند جستوجو در متن این جوری شکل گرفت که این آدمها مینشینند و راجع به آن کتاب صحبت میکنند منتهی در از زمینه تا درونمایه،من به یک کتابی برخوردم به اسم«مبانی نقد ادبی»که نوشته دو سه نفر از اساتید دانشگاه-فکر میکنم آمریکا-بود.
جملهای در نظریه فوکو وجود دارد که میگوید«سرکوب اقتدار»،در واقع سرکوب اقتدار خود ناقد باشد که یکتنه با یک دید خاص میرود به سمت یک اثر ادبی و بعد سعی میکند این دیدگاه را با همان اقتدار خودش به خواننده یک جورهایی حقنه کند.
منتها اگر فرض بگیریم این دایره میتواند ثابت نباشد،در هربار چرخهء خودش،حرکتی به جلو دارد،آن موقع وضعیت فرق میکند،من فکر میکنم با این شکل از نگاه به کتاب یا اثر،یک شکلی است کاملا فردگرایانه و در واقع میشود گفت شکل کمتر فنی نقد داستان است،ما یک گام به جلو برداشتهایم.
چون خواننده حکم میکند با لذت بردن خود که آیا این اثر هنری است یا نه؟ نه،البته در کتاب مبانی نقد ادبی خیلی به این قضیه پرداخته نشده.
اما میشود در نقد بگوییم هم خواننده ممکن است درست بگوید،لذت ببرد و لذتش اصیل باشد و هم منتقد ممکن است درست بگوید؟آیا در نقد باید ملاک واحد داشت یا میشود ملاکها چندگانه باشد؟ این صحبت شما براساس مثال کتاب مبانی آمده و اینکه چرا واکنش مقدم بر نقد را داریم."