چکیده:
آزادی همواره یکی از آرمانهای اساسی انقلاب اسلامی بوده و هست. شهید مطهری در بیش از 32 اثر خود از 89 اثر به واژه آزادی، انواع و مشتقّات آن، حدود144بار پرداختهاند. مطهری، آزادی را رمز بقای اسلام میداند و بر این باور است که از صفحات تاریخ درخشان اسلام،دادن آزادی عقیده حتی به ملل کشورهای اسلامی فتح شده است. او تساهل و تسامح را عامل پیدایش و گسترش تمدن اسلامی به حساب میآورد. حکومت اسلامی با رد تساهل و رواداری افراطی لیبرال دموکراسی با اعتقاد به خاتمیت وجامعیت و علوّ اسلام نسبت به کلیه ادیان، افراد را در انتخاب آزادانه عقاید در کلیه زمینههای سیاسی، اجتماعی و مذهبی صاحب اختیار دانسته و معتقد به عدم تفتیش و بازخواست عقیدتی از سوی دولت هست. از نظر وی عدالت با آزادی نه تنها متعارض نیست بلکه متلائم است و مدنی بالطبع بودن انسان به معنای زندگی اجتماعی غریزی و جبری او نیست بلکه منظور زندگی اجتماعی و قراردادی و انتخابی انسانها است که در پرتو آن استعدادها و قابلیتهای افراد با عقلانیت، اختیار و آزادیشان فعلیت مییابد
The freedom is and has always been one of the basic ideals of the Islamic Revolution. Motahhari has referred to word of freedom, kinds of freedom and its derivatives 144 times in his 32 works of 89 ones. Motahhari identifies freedom as a code of survival of Islam and believes that brilliant papers of Islamic history show that Muslims have given freedom of thought to the nations which occupied by them. He considered indulgence and tolerance as a factor in the emergence and development of Islamic civilization. The Islamic government rejects radical indulgence and tolerance related to liberal democracy; and emphasizes on the comprehensiveness and priority of Islam over other religion; and allows people to express their thoughts freely about political, social and religious issues; and dismiss the inspection of thought by government. In his opinion, there is no contradiction between justice and freedom, but they are inseparable; and the sociability of human being doesn't mean that the social life is instinctive and compulsive. It means that human being could demonstrate their capabilities rationally and voluntarily in their social, contractual and optional life
خلاصه ماشینی:
تعامل دين و اسلاميت با آزادي و جمهوريت و نفي حکومت مطلقه به باور مطهري اينکه در جهان غرب اعتقاد به خدا و دين را مساوي با عدم دخالت مردم در سياست دانسته اند و براي توده هاي مردم در برابر حاکمان حقي قائل نشده اند، از مهمترين و عمده ترين عوامل گرايش به ماديگري در غرب است .
نقد و نفي شديد آزادي در نظام ليبرال دموکراسي استاد در بخش هاي متعددي از آثار خود نوع نگرش به مفهوم آزادي را در مکاتب شرقي مانند مارکسيسم (پيشين ،ج ٢٠٣:١٣٥٥،١) و مکاتب غربي اگزيستانسياليسم (پيشين ،٣٣٣:١٣٥٣) و ليبرال دموکراسي را به نقد کشيده است که مثلا در مارکسيسم تکيه بر جبرگرايي و دترمينيسم اجتماعي و تاريخي در تحديد آزاديهاي انساني را رد ميکند و از سوي ديگر انسان مداري و وجودگرايي مکتب اگزيستانسياليسم را مورد رفض قرار ميدهد.
(مطهري،١٠٤:١٣٥٣) ميتوان از مجموعه مباحث استاد در نقد «آزادي از منظر ليبرال دموکراسي» اينگونه نتيجه گرفت که از نظر وي، دموکراسي در بهترين شکل و کارآمدترين صورت ،تنها تأمين کننده مصالح مادي مردم است ، در حالي که حکومت اسلامي علاوه بر اين با تمهيد آزادي مقيد به حدود شريعت براي شهروندان وظيفه اصلي خود را انسان سازي و بازسازي و ارتقاي امور معنوي مردم به شمار مي آورد و به عنوان اصلي ترين مميزه خود با ليبرال دموکراسي، خدامداري را جايگزين فرد گرايي و انسان محوري ميکند.
ايشان بر ضرورت مهذب بودن رهبران ، جهت تأمين آزادي مردم پاي مي فشارد و معتقد است که تقوا و تزکيه ، انسان را از هر بندگي آزاد ميکند و رهبران اسلامي بايد مانند امام علي (ع ) ابتدا در ناحيه روحي خودشان آزاده بشوند تا بتوانند به ديگران آزادي بدهند.