چکیده:
سیاست خارجی از آن حیث که به تنظیم مناسبات بازیگر در عرصه روابط خارجیاش دلالت دارد، حوزهای متفاوت از سیاست داخلی ارزیابی میشود. به همین دلیل است که بسیاری از تحلیلگران اقتضای ماهیت این حوزه از سیاست را نوعی عدم قطعیت میدانند. با روی کار آمدن دولتهای نهم و دهم، گفتمان حاکم بر سیاست خارجی ایران از صلح مردم سالار اسلامی به سیاست عدالت محور تغییر کرد. از خصوصیات قابل توجه گفتمان جدید میتوان به زیر سوال بردن هنجارهای بینالمللی، به چالش کشیدن سیاست قدرتهای بزرگ، بازبینی در سیاست ایران بر مبنای اولویت تنظیم روابط بر گسترش روابط و ضرورت تعامل با ملتها و جنبشهای عدالت خواه جهان اشاره کرد. تلاش نگارنده در این مقاله معطوف به بررسی علل و عوامل این تغییر در دو سطح تحلیل محیط بینالمللی و محیط داخلی بر اساس تئوری جیمز روزنا میباشد و قصد دارد تا در چارچوب این نظریه، عامل محیط بینالمللی و عامل فرد را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و معتقد است که عامل ذکر شده بیشتر از سایر عوامل مانند ( نقش، حکومت و جامعه) نقش ایفا میکند.
Since the foreign policy domain deals whit adjustments of actor’s foreign relations, so it implies differences to domestic policy. That is why many analysts consider the appropriateness of this area of policy as uncertainty. As ninth and tenth governments coming to power, the dominant discourse of Iranian foreign policy shifted from Islamic democratic peace to justice policy. The features of this new discourse included; to question the norms of international discourse, adopting an aggressive approach toward the west and challenging great power politics, revising Iran’s policy based on the priority of expansion the relations with nations and movements. The authors focused on identification of possible causes of this change in the international and internal environment based on the theory of James Roseau. Applying these theories, this article tries to analyze the international operating environment and individual factors (thoughts of Mahmud Ahmadinejad) with this conviction that these factors are more important than other factors (the role of government and society).
خلاصه ماشینی:
٣- براي مطالعه و توضيح بيشتر در مورد گفتمان هاي مختلف و تحول گفتماني در سياست خارجي جمهوري اسلامي رک: دهقاني فيروز آبادي،١٣٨٤ 2 سوال اصلي ما در مقاله حاضر اين است که دلايل حاکم شدن چنين گفتماني بر سياست خارجي ايران چه بود؟ به عبارتي اتخاذ گفتمان عدالت محور و چرخش رويکرد سياست خارجي ايران به سياست نگاه به شرق در قالب کدام يک از نظريه هاي سياست خارجي قابل بررسي ميباشد؟ و فرضيه ما اين است که اتخاذ گفتمان عدالت محوري و تغيير رويکرد سياست خارجي ايران به سياست نگاه به شرق با استفاده از تئوري جيمز روزنا قابليت تفهيمي بهتري دارد و بيشتر قابل تجزيه و تحليل است و در چارچوب اين نظريه نيز عامل محيط بين الملل و عامل فرد (انديشه هاي محمود احمدي نژاد) بيشتر از ساير عوامل مانند ( نقش ، حکومت و جامعه ) نقش ايفا ميکنند.
(٢٠٠٨٣,kamrava) بنابراين ، محيط بين الملل به محيطي تنش زا و تهديد آميز براي ايران تبديل شد که در تغيير جهت گيري سياست خارجي ايران بي تأثير نبوده است که در زير به بخشي از آن تهديدات اشاره مي شود: ٣-١-١ افزايش تهديدات گفتماني و رفتاري آمريکا عليه ايران در سطح نظام بين الملل الف ) قرار دادن نام ايران در فهرست کشورهاي اهريمني: اگر در اواخر دوره رياست جمهوري کلينتون در سال ٢٠٠٠، ايالات متحده، ايران را کشوري که مايه نگراني است ، توصيف ميکرد.