چکیده:
امروزه اقتصاد توسعه را یک شاخه تحقیقاتی میدانند که از یک سو با تفسیر فرآیند تخصیص منابع و تحول اقتصادی در کشورهای کمتر توسعه یافته سر و کار دارد؛ و از سوی دیگر توصیههای علمی برای نیل به توسعه اقتصادی را رد بر میگیرد (که این توصیهها شامل انتخاب استراتژی توسعه و سیاستهای مترتب بر آن نیز میشود.) این نوشتار بر آن است تا به شرح دیدگاههای اصلی در مطالعه توسعه اقتصادی پرداخته و چارچوبهای فکری مسلط بر جریان نظریه پردازی توسعه را که پس از استقرار هسته نظری، الهام بخش توسعه کاربردی و نظری فزونتری بودهاند را مورد کنکاش قرار دهد. در این نوشتار، برای آنکه درک درستی از نظریات ایجاد شود، ابتدا مجموعه شرایط و زمینههای شکلگیری نظریات توسعه به شکلی مختصر، در بخش اول بیان شده است. سپس پارادایمهایی بررسی خواهد شد که به روشنی، باورها، ارزشها ، ادراکات و روش شناسی آن مشخص بوده و توانسته باشد پشتیبانی گروه زیادی از اعضای مکاتب اقتصادی را به دست آورد
Nowadays economics development is known as a research branch, that on the one hand it is concerned with the interpretation of resource allocation process and economic development in less developed countries, and on the other hand, it encompassed scientific advice for the economic development process (including the selection of development strategy and associated policies as well). This paper aimed to study main viewpoints of economic development and the mainstream frameworks on the theory making process in the field, after establishment of core of the theory, developing applications and examining the comments were more heightened. In this paper, for a theoretical understanding of formation of the theories, firstly, the historical backgrounds of the theories is reviewed. And then the study will discuss the paradigms which their beliefs, values, perceptions and methodologies are clearly defined and they are able to acquire the support of a large number of economic schools members
خلاصه ماشینی:
دسته بندي نظريات توسعه اقتصادي از منظر برابري و قائل بودن به منافع تجارت متقابل دکتر احمد آذين ١- سيد محمد امين حسيني ٢ تاريخ دريافت : ١٣٩٥/١/٢١- تاريخ پذيرش:١٣٩٥/٢/٢٦ چکيده : امروزه اقتصاد توسعه را يک شاخه تحقيقاتي ميدانند که از يک سو با تفسير فرآيند تخصيص منابع و تحول اقتصادي در کشورهاي کمتر توسعه يافته سر و کار دارد؛ و از سوي ديگر توصيه هاي علمي براي نيل به توسعه اقتصادي را رد بر ميگيرد (که اين توصيه ها شامل انتخاب استراتژي توسعه و سياست هاي مترتب بر آن نيز ميشود.
لذا در کنار پاسخ به پرسش هاي پيشين درمورد هر پارادايم ، اين مطلب را مورد کنکاش قرار ميدهيم که «رفع فقر» و «کاهش فاصله طبقاتي» چه جايگاهي در چارچوب فکري هر پارادايم دارد؟ اين معيار از آن جهت ، جذابيت دارد که غالبا، همه نظريات توسعه به انگيزه رفع فقر در کشورهاي توسعه نيافته ، شکل گرفته اند، اما گاهي اولويت تحقيقاتي خود را به گونه اي تغيير دادهاند که به نظر ميرسد، بهبود وضع طبقه فقير در تحليل هاي آنان، اهميتي ندارد و حتي در برخي موارد با آن مخالفت شده است .
گروه دوم پارادايم هايي هستند که کاملا موضع مخالف در زمينه سياست خارجي اتخاذ کردهاند و تجارت را تنها در صورت کنترل کامل توصيه ميکنند همچنين اعتقاد دارند که براي دستيابي به رفاه و توسعه ايجاد برابري اجتماعي - اقتصادي يک پيش شرط لازم است .