چکیده:
از نیمۀ دوم قرن نوزدهم میلادی جوامع اسلامی در معرض تهاجم گستردۀ کشورهای اروپايی قرار گرفتهاند. این تهاجم با عنوان استعمار (آبادکردن) با حضور مستقیم نظامی و در ادامه با بهکارگیری مدیران بومی با نام استثمار ادامه یافت. بعد از جنگ جهانی دوم این سلطه عنوان توسعه یافت و به بهانۀ مدرنکردن به تحقیر فرهنگ اسلامی پرداخت و ضمن حفظ وابستگی سیاسی، باارزش تلقیکردن سکولاریسم آنها را ازلحاظ اقتصادی و فرهنگی، تحت اقتدار غرب نگه داشت. دو راه حل افراطی و تفریطی ازجانب اندیشمندان کشورهای اسلامی یعنی طرد تمدن مدرن و یا جذب کامل آن شدن، عملاً راه به جايی نبرد و این کشورها را در برزخی بین هویت دینی و مدرنیته نگه داشت. در نیمۀ دوم قرن بیستم انقلاب اسلامی ایران راه حل تازهای را پیش روی این کشورها قرار داد که ادارۀ استقلالی کشور براساس اصول سیاسی، فرهنگی و اقتصادی منبعث از مکتب اسلام بود. برای این کار نیاز به نظریهپردازی و تدوین علوم اجتماعی اسلامی است. در ایران اسلامی تلاشها صورت گرفت و مکاتب مختلفی در این راستا بهوجود آمد. در این مقاله با استفاده از آثار اسلامی به معرفی رویکردي در زمینۀ جامعهشناسی اسلامی پرداختهایم. از کتاب جامعه و تاریخ شهید مطهری اصالت فرد، جمع و رابطه را در مبحث هستیشناسی استناد کرده و با الهام از رویکرد رئالیستی علامه طباطبايی در بحث معرفتشناسی در روششناسی از منطق سیستم تکاملی مرحوم آیت الله حسینی الهاشمی و جدول فلسفۀ چگونگی ایشان در مدلسازی بهره برده رویکرد سهوجهی در جامعهشناسی اسلامی را ارائه میکنیم. برای اثبات نظری وجوه مختلف این نظریه را با اندیشههای مشابه در بین نظریهپردازان غرب مقایسه میکنیم و نقاط ضعف آنان و وجوه قوت این نظریه را بیان میداریم. برای اثبات عملی نظریه دو تجربۀ عملی در نظریهپردازی در زمینۀ جنبشهای اجتماعی و جامعهشناسی هنر را ارائه میکنیم.