خلاصه ماشینی:
"به این معنا مشکلاتی که در حوزه ادبیات خلاق پیدا میکنیم،از این جهت ناشی میشود که معمولا اهل قلم عرفا این مباحث را نمیدانند و در طرف دیگر کسانی که به مبادی و مبانی نظری وارد میشوند،بیشتر درگیر مباحث انتزاعیاند و با مصادیق،روبهرو نیستند اگر نویسنده به این باور رسید که به صرف داشت تواناییهای ذاتی و تجربی نمیتواند به آسانی دست به قلم ببرد و جیزی بنویسد، قدری محتاط عمل خواهد کرد.
اگر شما داستانی داشته باشید که بخواهید در آن درباره اسفار اربعهای که ملاصدرا درباره وحدت وجود گفته،صحبت کنید،چطور؟ممکن است فرد کاملا عادی و فلسفه نخواندهای داستانی نوشته باشد و اساسا چون ش؟نی برای وجود انسانها جز در وجود خداوند قائل نیست، همان حرف را بزند.
اما خاطره با این امر متفاوت است و با تعریفی که شما آوردهاید نویسنده، دیدهها و شنیدهها را خودش را نقل میکند و ممکن است هیچ تعریفی را از عالم خارجی که در ان قرار دارد،ندهد.
اگر شما این تعریف را داشته باشید که خاطره از صافی ذهن و ضمیر نویسنده عبور میکند،طبیعی است که بافت آن ریز نیست و بیشتر آن چیزی که در او ریخته شود در بالا باقی بماند.
در اینجا بحث دیگری هم مطرح است که اگر شما داستان را به صرف ساختار متن ملاحظه کنید به آن وه بالذاتی ادبیات توجه نکردهاید.
برای اینکه شما در این نوع روایتها به یک فراباوری میرسید که الآن خواندنش برای نسلی که امروز مشتری این قصههاست،ممکن است پذیرفتنی باشد،اما بعدها با واقعیتهای اجتماعی تطابق پیدا نمیکند یعنی مصرفش درون پیلهای است؛و در محدودههایی خاص، قابل پذیرش است."