خلاصه ماشینی:
"در این رمان نیز حوادث و رخدادهای بیرونی(سوء قصد به شاه)باعث تغییر در روند زندگی ایرج و سرهنگ بیرشگ میشود.
قصه رمان داستان پسری است به نام ایرج که در اثر شرکت در سوءقصد-به جان شاه-با تهیه اسلحه به سمت مرز فرار میکند و در اردوگاه سیبری زندانی میشود.
معمولا خواننده بیشتر ترجیح میدهد از کنش اکنون و آینده شخصیتها باخبر شود،در حالی که در این رمان،خواننده فقط با چند حادثه(دیدار ایرج با میهن،دیدار ایرج با پسرش، گفتگو با مرد غریبه،مسافرخانه و بازگشت به آلمان) روبهروست.
اگر به ترتیب توالی بخشهای داستان توجه کنیم، متوجه میشویم که این اهمیت دادن به دو شخصیت (ایرج و سرهنگ)حتی در تقسیمبندی بخشها نیز اثرگذار بوده.
»3 کنش دوم که هسته داستان را شکل میدهد و باعث میشود مردی بیست و هشت سال از فرزند و همسرش بیخبر بماند و نامهای برای آنها ننویسد،کنش ایرج است.
آیا فقط به خاطر اینکه مردم در وضعیتی هستند که میخواهند همه چیز را از بین ببرند؟یا آنکه هراس دارد از این موجی که ناگهان همه را در خود گرفته و یا نه تهران جدید را آنگونه که در فکر داشت،نیافته؟ به راستی کدام یک بهانه بازگشت او به آلمان است؟ مردی که با پشت سرگذاشتن اردوگاه سیبری،دیگر علاقهای به سیاست ندارد و فقط یآمده که با میهن حرف بزند چرا باید این عوامل بر او اثر بگذارد.
مضمون و پیام مهمترین مضمونی که این داستان به اعتقاد نگارنده دارد،آن است که همه انسانها تحتتأثیر ایدئولوژی حاکم و قدرت برتر هستند."