چکیده:
تجارب معاصر در سطح جهان ، بيانگر تلاش و تحرک قابل توجه کشورها در به کارگيري مطالعات آينده پژوهي براي مديريت چالش ها و فرصت ها تا رســيدن به چشــم اندازهاي روشن اســت . گرچه مفروضات ارائه شده در آينده پژوهي عرفي داراي تشابهاتي با نگاه به آينده در اســلام دارند، اما ســطح و عمق آن ها ذيل هستي شناسي اسلامي دچار تحولي اساسي مي گردند.
بررســي آيات قرآن مجيد و روايات اهل بيت (ســلام الله عليهم ) نشــان مي دهد که در اسلام ، نگاه به آينده ، اصالت و عمق ويژه اي مي يابد. از نگاه اسلام ، امتداد و جريان حيات انســان ، به پايان حيات دنيا محدود نشده و مهم تر اينکه آيندة جاويد او، از فرآيند زندگي دنيايي او متأثر مي باشــد. اســلام ، علاوه بر تأکيد به آينده نگري و به کارگيري ابزار، دانش و اراده جمعي براي بهبود شــرايط آينده ، به دو عامل کليدي ديگر، يعني تقواي انســان و فعال بودن اراده الهي در تاريخ بشــريت يا به عبارتي هدفمند بودن هستي تأکيد مي نمايد.
از نگاه اســلام تأمين آينده مطلوب در تمامي شــئون فردي و اجتماعي اش علاوه بر آينده علم و فناوري در فرآيند گسترش و تعميق تقواي الهي جامعه ، پيگيري مي شود. بنابراين ، دســتيابي به آينده مطلوب ، مستلزم تمرکز ساختاريافته بر آينده «علوم و فاوري ها در بستر فرهنگ اســلامي » مي باشد. هدف در اين رويکرد، ساخت آينده مطلوب و حيات طيبه اي است که متأثر و متصل به آينده جاودان تعريف مي شود و يک افق و مقطع حساس از آن به ظهور حضرت حجت بن الحســن (سلام الله عليه ) و منجي آخرالزمان اختصاص دارد که برخواسته از اراده الهي است و هريک مسلمانان و يا جوامع اسلامي مي بايد سهمي در زمينه سازي اين افق از آينده ايفا نمايند. بنا به يافته هاي اين مطالعه ، گرچه در هستي شناسي غربي ، آينده فاقد هرگونه واقعيتي اســت ، برخلاف آن ذيل هستي شناسي اسلامي ، نه تنها آينده فاقد واقعيت نيســت ، بلکه از دو واقعيت يقيني و حتمي از آينده بحث مي شــود، با اين توجه که بخشــي از ماهيت اين واقعيت ها توســط فعاليت انسان ها و در چهارچوب ســنت هاي الهي شــکل مي گيرد. تفاوت بنيادين هستي شــناختي آينده در تفکر اسلامي و غربي متأثر از منبع شــناخت هستي است که در هستي شناسي اسلامي وحي و نقل افزون بر منابع شــناخت هســتي در غرب مورد بهره برداري است . اين تفاوت هستي شناسانه به آينده منجر به اين مي شــود که در آينده پژوهي غربــي ، جامعه در يک فضاي مبهم در پي ساخت آينده باشد، اما در آينده پژوهي اسلامي اين دو واقعيت حتمي ، يکي به عنوان نقطه عطف ورود به مســير سعادت بشري و مايه اميد و موتور تحرک و ديگري به عنوان نقطه ٢٧٦ ارجاع و غايت اصلي مدنظر قرار گرفته و معيار سازمان دهي و بازمهندسي جامعه اسلامي براي وصول به اين مقاطع خواهند بود.