خلاصه ماشینی:
"بنابراین،وقتی هنرمند اراده میکند یک اثر هنری را خلق کند،همان ارادهاش منجر به خلق اثر میشود؛بدون هیچ پیش شرط دیگری!آیا این بیانگری مبتنی بر خلاقیت یا نوآوری صرف را میتوان آموزش داد؟ اصرار دارم که وجه روشنفکری جریانات جدید حتی بیشتر از جریان مدرنیسم است،ولی این را هم میپذیرم که بههرحال بنیادهای زیبایی شناختی و اصولی که یک قرن مدرنیسم فرصت داشت آنها را پرداخت کند،هنرمندان جدید در یکی،دو،سه دههی اخیر نتوانستند روی آن کار کنند اکنون اگر موزهی هنرهای معاصر بخواهد از بین آثار مفهومی ارائه شده گزینشی انجام دهد و تعدادی را برای عرضه در نمایشگاه بعدی گزینش کند،چه ملاکی برای انتخاب میتواند داشته باشد؟درحالیکه ماهیت این هنر مخالف با هرگونه معیاری است.
شما چین را مثال زدید که مرکز هنر ویدئو شده است؛این چیزی که توسط چینیها تولید میشود تا چه حد با فرهنگ سنتی خودشان نسبت دارد و از طرف دیگر تا چه حد با فرهنگ جهانی ارتباط برقرار کرده است؟آیا این پرچمدار شدن یا قطب یک رشتهی هنری شدن برای تمام جهان،نسبتی با فرهنگ و جامعهی سنتی خود آن کشور دارد؟ هنر جدید،برخلاف هنر مدرن،اصلا در صدد جهانی کردن فکر و روش هنری نیست سمیع آذر:به نظر من،یکی از ویژگیهای هنر جدید همین وجه منطقهای بودن (local) آن است که در مقابل خصلت جهانی (global) هنر مدرن قرار دارد،زیرا هنر مدرن عمیقا داعیهی جهانی بودن داشت؛حتی در معیارهای نقد خود هم به این حکم رسیده بود که نقد یک اثر هنری در همه جای دنیا به یک گونه باشد:یعنی اثری که در پاریس به عنوان یکی از مراکز هنری پسندیده میشد،قاعدتا در توکیو، نیویورک و در تهران هم پسندیده میشد،چون معیارها از مراکز به سوی اطراف پراکنده میشد."