خلاصه ماشینی:
"این اصطلاحی است که منتقدان غالبا در مورد بازیگران به کار میبرند،به این معنی که بازیگر به جای فرورفتن در قالب شخصیت،خارج از آن قرار میگیرد و او را از دیدگاه خود نمایش میدهد.
ولی عدم دقت به همین جا ختم نمیشود و شاید برخی از بدترین بیعدالتیها را نویسندگانی مرتکب شوند که حرفهای مشخصی برای گفتن دارند،مثلا، کلمنت اسکات نمایشنامههای ایبسن را به فاضلابی روباز مانند کرد(به هیچ وجه بیدقتی در کار نیست)،یا اسکابیچفسکی (به تصویر صفحه مراجعه شود) گفت که چخوف در یک جوی خواهد مرد.
این یکی از دردسرهای کار است:وارد آوردن لطمهای عامدانه به نمایش و این موضوع منتقد را که از راه به در شده است، گمراه میکند که تشخیص ندهد نظر مردم دربارهاش چیست.
اگر کارگردانی متن کمدی کمتر شناخته شدهی جانسون را امروزی کند،نتیجهی کار صرفا تردیدبرانگیز نیست؛بلکه اثری کلاسیک و مقدس به انحطاط و تباهی کشانده میشود(هر دو مثال برگرفته از برنارد لوین،مشهورترین منتقد این خط فکری است).
منتقدان روزنامههای کثیر الانتشار نیز بحث میکنند که تنها امید آنها برای ارتباط با خوانندگان این است که همه چیز را سیاه و سفید نشان دهند و سالنهای تئاتر باید ممنون بانشد که ذکری از آنها به میان میآید.
روی دیگر سکه،نشانه رفتن هدفهای ساده است:هابسن،اندرو کرویکشنک جوان را به دلیل یک لحظه فراموشی مورد انتقاد قرار داد یا جورج جین نیتان تفسیر کرد که در میان بازیگران نقش دوم،گیدونازو،«گیدو زننده»است که بعد از این گفته،آقای نازو دیگر بر صحنهی تئاتر ظاهر نشد."