خلاصه ماشینی:
"وی نشان میدهد ابژههایی که تکریم میشوند، نتیجهی فرایندهای تاریخیاند و ادعا میکند استحاله و تغییر این فرآیندها از طریق تحقق یافتن پرولتاریا به دست خود ممکن است.
38این تلفیق نگاه ذهنی و عینی به هنر،به بنیامین انگیزهی طرح شکلی از هنر را میدهد که میتواند به پرولتاریا(که در اینجا همان عوام است)کمک کند تا هویت خود را به منزلهی سوژهی برساخته و برسازندهی تاریخ درک کند و در اثر هنری تجلی عینی وضعیت خود را بیابد.
بنیامین از موقعیتی آغاز میکند که در آن سوژه (بشر)به واسطهی عینیت بخشیدن به خود در خلق اثر هنری بیگانه میشود،و تنها راهحل این اتفاق استحاله در ذات این عینی شدن،و تبدیل آن به ذهنیت ناب است.
مگر اینگونه نیست که ارتباط نه تنها عامل عینیت و بیگانگی،که وابسته به آن است؟آیا نمیتوان تولید هنری و دیگر شکلهای عینیت بخشیدن را شکلهایی از فعالیت بیناذهنی یا انواع بازیهای زبانی دانست؟ پرسش دیگری نیز مطرح میشود که در سطحی وسیعتر،نقدی از فعالیت فکری مکتب فرانکفورت است:اگر الگوی کنش ارتباطی بیناذهنی جایگزین الگوی عینی شود،پروژهی رستگاری طبیعت،که نمیتوان آن را صرفا پروژهای بیناذهنی دانست،چگونه تحقق میپذیرد؟برای اجرای پروژهی نقد بتزدایانهی فرهنگ،چند نکته را باید مدنظر داشت: تداوم بتواره،که شخصیت آرمانشهرانهی موردنظر سوژه را به خود میگیرد؛تکثر سوژهها که شخصیت آرمانشهرانهی سوژهی جمعی(بشریت)را شکل میدهد؛و غیر قابل تشخیص بودن انواع گوناگون فعالیت عینیساز و بیناذهنی و به ویژه طبیعت محدود هر استحالهی پیشبینیپذیر که طبق آن سوژههای برساختهی تاریخ خود را در جایگاه سوژهی بر سازنده میبایند."