چکیده:
بزرگ علوی یکی از بزرگترین داستاننویسانی است که در تکامل داستان کوتاه و گسترش آن در ادبیات معاصر نقش بسزایی دارد. او در داستانهایش با واقعگرایی انتقادی به بیان مسائل مختلف جامعه میپردازد و همین داستانها ما را با جامعهای که علوی در آن میزیسته، آشنا میکند. یکی از داستانهای او دزآشوب نام دارد. در این پژوهش تلاش بر این است تا به روش توصیفی- تحلیلی بر مبنای جامعهشناسی محتوا این داستان مورد بررسی قرار گیرد. این جستار نشان میدهد که گرچه با تحول جامعه، دختران روستایی با رفتن به شهر قادر به ادامه درس خواندن هستند اما تفاوت بین امکانات جامعه شهری و روستایی و فرهنگ متفاوت این دو جامعه باعث میشود که بسیاری از دختران در فرهنگ جامعه شهری حل شوند و دیگر به روستای خود باز نگردند.
Bozorg Alavi is among those great Iranian writers who play a significant role in the evolution and development of short story writing in Iranian contemporary literature. Taking a critical realism approach in his stories, Alavi writes about the society and lets his readers to know about the community in which he used to live. Dezashoub is among his stories which reflect the changing milieu of his time. The present research has tried, via a descriptive-analytical approach, to consider the story of Dezashoub based on the sociology of content theory to unveil how the social life of people may change. The research revealed despite the fact that after modern social developments rural girls have found the opportunity to leave their village for big cities in order to enjoy schooling and higher education, they never go back to live in their villages, because the huge difference between the rural and urban facilities as well as the altered culture and lifestyle make them prefer the new urban life over their previous rural one.
خلاصه ماشینی:
همچنين در کتاب هايي مانند صد سال داستان نويسي حسن ميرعابديني(١٣٨٠) چاپ دوم و کتاب ادبيات زندان روح اله مهديپور عمراني (١٣٨٧) چاپ اول به داستان هاي بزرگ علوي پرداخته شده ولي از ديدگاه جامعه شناسي محتوا به اين داستان ها نپرداخته اند.
آثار ادبي انعکاس دهنده ي محيطي هستند که اين آثار در آنجا خلق شده اند و نويسنده هر اندازه که بيشتر متعهد باشد، اين محيط را بهتر و ژرف تر به تصوير ميکشد «چنانکه بسياري از آنان در تحليل و تبيين دشواريهاي زندگي اجتماعي، به مراتب تيزبين تر و عميق تر از انديشمندان اجتماعي بوده اند؛ زيرا آنچه را که جامعه شناسي ميخواهد در مطالعه عيني ساختارها و نهادهاي اجتماعي ببيند، شاعر و نويسنده مسئول و متعهد، قبلا با شامه ي خود بوييده ، با سر انگشتان حس کرده و با گوش جان شنيده است » (ستوده ،١٣٨١: ١٢).
اين در حالي است که متخصصان و تحصيل کردگان به دليل تفاوت فاحش رفاهي بين شهرهاي بزرگ و کوچک هيچگاه حاضر به خدمت در مناطق دوردست نميشوند، در نتيجه دکتر روستاي دزاشوب خود معتاد و هرزه است « اين جا که دکتر حسابي نداره ، يک آدم ترياکي را گذاشتند اين جا، اسمشو هم گذاشتند دکتر بهداري» (گيله مرد: ١١٢) و يا اينکه در چنين جامعه ي روستايي، ماما که نقش احياي زندگي کودک و مادر آبستن را ايفا ميکند، پيرزني نابيناست « تمام اين پنج شش تا ده يک ماما داره ، اونهم کوره ، بله » ( همان :١١٤) يا اين سطح کمبود امکانات در روستاها به حدي است که به جاي اينکه معلمي که سر کلاس درس ميآيد با خيال آسوده به فکر تدريس باشد، از راهي دور براي روستا در نظر گرفته ميشود، درصورتيکه هيچگاه نميتواند به موقع در کلاس درس حاضر شود و در مقابل با شديدترين برخورد از طرف مسئولين مدرسه مواجه ميشود «يه معلم داره ، به اين بيچاره هم ، ماهي صدتومن بيشتر نمي دهند، خونه اش شابدالعظيم بايد باشه .