چکیده:
اسطوره حاصل تفکر، اعتقاد و اندیشۀ بشر و یکی از عناصر اصلی سازندۀ فرهنگ و هویت ملل است. جوزف کمپل اسطوره شناس آمریکایی، برای تمام اساطیر جهان الگو و ساختاری یگانه ارایه میدهد. پژوهش حاضر، با روش توصیفی، تحلیلی و مروری و بر مبنای الگوی کمپبل به این نتیجه رسیده است که رمان کلیدر با زیرساخت حماسی ساختاری مشابه با الگوی جهانی اسطورۀ قهرمان دارد. الگویی که بر مبنای آن گلمحمد قهرمان کلیدر قهرمان انسانی است که دوباره متولد میشود و با گذر از سه مرحلۀ عزیمت، آیین تشرف و بازگشت به شیوۀ خاص خود به مرتبۀ شهود، ادراک تقدس و به مرتبۀ اسطورۀ قهرمان نزدیک میشود. دولتآبادی از ظرفیت اسطورۀ قهرمان در روایتپردازی و انسجام ساختاری و همچنین خلق معانی جدید در رفتار چون ردّ دعوت استفاده کرده است. با توجه به نوع کارکرد اسطورۀ قهرمان در کلیدر میتوان گفت این اثر از رویکرد سطحی و تلمیحی به اسطورههای گذشته گذر کرده است و به بازپردازی و بازآفرینی آنها رسیده است و توانسته است یک الگوی منطبق با زمان ارایه دهد.
The myth is the result of thought and belief of mankind and one of the main elements of the construct of the culture and identity of nations. American mythologist, Joseph Campbell presents a similar pattern and structure for all myths of the world. The current paper, using a descriptive, analytical and overview based on Campbell's model, concludes that the the Great Persian novel. Kelidar has a structural epic infrastructure similar to that of the other novels heroic all around the world. A pattern based on which Gol Mohammad, the champion of Kelidar is a human hero who was born again, and departure, initiation and return the level of intuition, perception of sanctity following his own way, approaching the myth heroic status. Dowlatabadi has used myth heroic capacity in narration and structural cohesion as well as creation of new meanings in behavior such as refusal of invitation. Given the type of myth heroic function in Kelidar, it can be said that the work has gone through a superficial approach to the past myths, and has regained and rebuilt them, and has been able to present a time-consistent pattern.
خلاصه ماشینی:
پژوهش حاضر، با روش توصيفي، تحليلي و مروريوبرمبنايالگويکمپبل به اين نتيجه رسيده است که رمان کليدربازيرساخت حماسيساختاريمشابه باالگويجهانياسطورة قهرمان دارد.
الگوييکه برمبنايآن گل محمدقهرمان کليدرقهرمان انسانياست که دوباره متولد ميشودوباگذرازسه مرحلۀعزيمت ،آيين تشرف وبازگشت به شيوةخاص خودبه مرتبۀ شهود،ادراکتقدس وبه مرتبۀاسطورةقهرمان نزديک ميشود.
اين داستان به سبب داشتن زمينۀتاريخيوروايي بودن بسترمناسبي برايانعکاس اسطوره است .
الگووييکيازپرکاربردترين الگوهاياسطوره ايمعاصراست ؛ازاين روسعيشده است درپژوهش حاضرجايگاه تک اسطورةقهرمان رادرطولانيترين داستان فارسيجست وجو شودوبه اين دوپرسش پاسخ داده شودکه :بنابه نظريۀجوزف کمپبل چه عوامليسبب پديدارشدن اسطورةقهرمان درکليدرميشود؟محموددولت آباديدردورةمعاصرچگونه بابيان وترسيم اسطورةقهرمان دراين رمان مفهوم کهن اسطوره رابه مخاطب امروزالقا ميکندوبه اقناع مخاطب ميرسد؟ برايپاسخ گوييبه اين دوپرسش نخست به بررسياجمالياسطورةقهرمان ازديدگاه کمپبل پرداخته شده است وسپس باروش توصيفي،تحليليومروريمبتنيبرروش کتابخانه اي مواردکاربردياين الگودررمان کليدراستخراج وتحليل شده است .
همان گون که ملاحظه ميشودفقط دريک مقاله به اسطورةقهرمان درادبيات منثورمعاصر وبه ويژه ادبيات داستانيپرداخته شده است ؛لذامقالۀحاضرکارنوياست ؛که ازمنظر اسطورةقهرمان به ادبيات داستانيمعاصروبه ويژه رمان کليدرمينگرد.
اومعتقدبه قهرمانيدرنيمۀدوم زندگيقهرمان است وبراين باور است که اسطورةقهرمان بعدازسفرواقامت مجدددرخانه شروع ميشودوقهرمان با ماجراجوييمتولدميشودواين تولداختصاص به خانوادةاشراف نداردودرهمۀخانواده ها ودرهمۀنقاط امکان پذيراست (سگال ،١٣٨٩:١٧٧).
اين جا سؤال است که چراخان محمدچون ديگرمجرمان دزد،قاتل وخراب کارکليدرازجمله دلاوروعبدوس وبعدهاشمل ياخوت ،بلوچ افغان ،ستاروگل محمددرزندان سبزواريا نيشابور(همان .
دراين جاست که اوباواقعيت پندارواهيبرجستگيخودوناچيزانگاريخويش درچشم حکومتيان روبه روميشودوکارش به جنجال کشيده ميشود(همان .
بااين حال به اونزديک است وازرازهايگل محمدآگاه ميباشد(همان .
بلقيس ،آن که اززنيبه خاره سنگي بدل شده است »(همان .
زيورزن عليهراتي،همرزم گل محمد،درجنگ آذربايجان است (همان .