چکیده:
اثباتگرایی ـ البته نه دقیقاً در معنای همان پوزیتیویسم عصر روشنگری و مدرنیته ـ رویکرد غالب در مطالعات اسلامیِ آکادمیک ایران است. رویکرد اثباتگرایانه در مطالعات اسلامی ایران با پوزیتیویسم منطقی و فلسفۀ تحلیلی قرابت دارد. البته این شباهت شباهتهای کلی است که مراد از آن، تشابه نحوۀ دستیابی به معرفت از طریق اثبات است و درعینِحال، تفاوتهایی نیز در این میان وجود دارند که نباید نادیده گرفته شود. غلبۀ اثباتگرایی بر مطالعات اسلامی در ایران سبب شده است تا ظرفیتهایی که میتوانند براساس رویکردهای تفسیری - تفهمی و تاریخیِ برخاسته از سنت قارهای فعال شوند، مغفول بمانند؛ ظرفیتهایی مانند منظرگرایی، مطالعه در سطح فرهنگی - اجتماعی و کارکردهای دینی، ارجنهادن تفاوتها و اهمیتدادن به خلاقیت، توجه به دانشهای مبتنی بر نتایج ظنی نظیر تاریخ، مردمشناسی و ... ازجمله این موارد هستند.
Positivism - though not exactly in the sense of the positivism of the Enlightenment and modernity - is the dominant approach in Iranian academic Islamic studies. The positivistic approach in Islamic studies of Iran is closely related to logical positivism and analytic philosophy. Of course, these similarities are general similarities that mean the similarity of how knowledge is obtained through proof, and at the same time there are some differences that should not be ignored. The dominance of positivism over Islamic studies in Iran has led to the neglect of capacities that can be activated based on interpretive-comprehension and historical approaches arising from the continental tradition; Capacities such as landscape, study at the socio-cultural level and religious practices, respecting differences and giving importance to creativity, paying attention to knowledge based on suspicious results such as history, anthropology, etc. are among these cases.
خلاصه ماشینی:
غلبۀ اثبات گرایـی بـر مطالعـات اسـلامی در ایـران سـبب شـده اسـت تـا ظرفیت هایی که میتوانند براساس رویکردهای تفسیری - تفهمی و تاریخی برخاسته از سنت قاره ای فعال شوند، مغفول بمانند؛ ظرفیت هـایی ماننـد منظرگرایـی ، مطالعـه در سطح فرهنگی - اجتماعی و کارکردهای دینی، ارج نهادن تفاوت هـا و اهمیـت دادن بـه خلاقیت ، توجه به دانش های مبتنی بر نتایج ظنی نظیر تاریخ ، مردم شناسی و ...
مطرح کردن چالش اثبـات گرایـی در ایـن حـوزه ، علاوه بر ابتنای بر تأمّلات و مطالعات کتابخانه ای، بر اساس حدود دو دهه تجربۀ زیسـته ، مکالمات و مشاهدات میدانی از فعالان حوزوی - دانشـگاهی مطالعـات اسـلامی و نحـؤە رویارویی آنها با یکدیگر شکل گرفته است ؛ لذا این تجربۀ زیسـته و مشـاهدات میـدانی نگارندگان را به این نتیجه رسانده است که پارادایم اثبات گرایی بـه رویکـرد و روحیـه ای معرفت شناختی - روانشناختی بدل شده است که به شکل کـاملاً ناخودآگـاه بـر فضـای مطالعات سنتی اسلامی سیطره دارد.
به لحاظ پیشینۀ بحث مـی تـوان گفـت کـه شـاید در مـواردی بـه خصـوص در آثـار نواندیشان دینی به ماهیت تبیینی - تحلیلی علوم اسلامی اشاره شده باشد؛ ١ اما بـا نگـاه معرفت شناسانۀ درجه دوم کـه بتوانـد ماهیـت نگـاه اثبـات گرایانـه علـوم اسـلامی را در چشم اندازی کلی بررسی کند و پیامدها و چالش هـای آن را عرضـه کنـد، چنـین کـاری صورت نگرفته است ؛ چراکه اساساً پارادایم شناسی مطالعات اسلامی امری شـناخته شـده در فضای آکادمیک ما نیست .
البته این باور نه به این علت است کـه اهل این دانش ها پارادایم های دیگر در علوم انسانی همچون رویکـرد تفسـیری - تفهمـی مبتنی بر فلسفۀ قاره ای را نامعتبر میدانند؛ بلکه به این دلیل است که عمدتاً هـیچ گونـه خودآگاهی پارادایمی نسبت به گرفتارشدن در نوعی اثبات گرایی اسلامی ندارند.