چکیده:
از آنجا که اثری از هخامنشیان در شاهنامه و بالطبع در خداینامۀ عصر ساسانی نیست، از ابتدای شکلگیری مطالعات بر دودمان ساسانی، همواره بحث بر این بوده که آیا ساسانیان از هخامنشیان آگاهی داشتهاند یا خیر. برخی چون نولدکه، ممزن و یارشاطر نافی این آگاهی بودهاند و برخی دیگر چون فرای، شهبازی و زرینکوب با جدیت بر این یادسپاری تاکید دارند. برخی دیگر چون دریایی نیز با اخذ رویکردی میانه عقیده دارند که ساسانیان آگاهانه یاد هخامنشیان را نادیده گرفتهاند تا خود را به کیانیان که دودمان کهن ایران شرقی بودند، نسبت دهند. برخی شواهد و مدارک نشان میدهد که ساسانیان نخستین یقینا از وجود هخامنشیان آگاه بودند و خود را به آنان منتسب میکردند و ساسانیان پسین آگاهانه با دستبرد در تاریخ و دگرگونسازی شخصیتها با اهداف سیاسی و دینی، چهرههای هخامنشی را بنابر صلاحدید خود تا حدودی دگرگون ساختند. بااینحال، هخامنشیان با گرفتن هویت و چهرهای جدید، در تاریخنگاری ساسانی پابرجا ماندند و به دوران اسلامی راه یافتند. این تحریفات در تاریخ ایران کاملا آگاهانه از سوی ساسانیان صورت گرفته است و اکنون میتوان با بررسی شواهد به میزان و علت این دگرگونیها پی برد. مقالۀ پیش رو در پی اثبات وجود چهرههای برجستۀ هخامنشی چون کوروش و داریوش در تاریخنگاری نوین ساسانی–اسلامی است. لذا مسالۀ اساسی پژوهش حاضر یافتن دلیل تحریف تاریخ هخامنشیان از سوی ساسانیان و بازیابی آثار وجود هخامنشیان در منابع دوران ساسانی است که نیازمند پژوهش در تاریخ فکری ساسانیان با رویکردی اندیشهگرایانه است.
Since there is no trace of Achaemenids in Shahnameh and Khodaynameh in the Sasanid era and since the beginnings of the studies on Sasanid dynasty the discussion revolved around whether Sasanian had any knowledge of Achaemenids or not. Certain figures such as Noldeke, Memzan, and Yarshater denied this awareness and certain others such as Fry, Shahbazi, and Zarrinkoub persisted upon this knowledge. Some like Daryaei, taking a more moderate approach, believe that Sasanian had consciously ignored Achaemanids memorial so that they could trace their genealogy to Kianis who were an ancient dynasty in the east Iran. Certain evidence and documents show that the earliest Sasanians were definitely aware of the existence of Achaemenids and related themselves to them, however the later Sasanids by deliberate distortion of history and by transforming characters have changed the Achaemenid portraits due to their own taste to achieve their political and religious purposes. Nevertheless, Achaemeinds new image and identity remained in the Sasanid historiography and found their way to Islamic era. Deliberate distortions made in history of Iran by Sasanids are proved today, and upon studying the evidence one can discover the extent and the reason for this manipulation. The purpose of this article is to prove the existence of outstanding figures in Achaemenids dynasty namely, Cyrus and Darius in the new Sasanid-Islamic historiography, and also to detect records that approve Achaemenids’ existence within the Sasanid sources. This requires a thorough research into the thought processes of Sasanids during their reign upon adopting an apprehensive approach.
خلاصه ماشینی:
از بررسی کتیبۀ شاه پور یکم بر کعبۀ زرتشت (عریان ، ١٣٩٢: ٧٠- ٧٣) و همین طور ارجاع کتاب کارنامۀ اردشیر بابکان به یک کارنامۀ پیشین (هدایت ، ١٣٤٢: ١٦٩) و البته تشخیص عالمانۀ مری بویس دربارۀ قدمت نامۀ تنسر (شهبازی، ١٣٩٦: ١٨٦)، میتوان چنین پنداشت که در دورۀ ساسانیان نخستین ، کوشش هایی برای ثبت و نگارش تاریخ ، دست کم از جانب دولت ، صورت میگرفته است ؛ اما این تاریخ مدون در ادامۀ دولت ساسانی به دلایلی متحمل دگرگونی و تحریف شد.
پس با بررسی شواهد مذکور میتوان با اطمینان بالایی از آگاهی ساسانیان از هخامنشیان سخن گفت اما حال این پرسش پیش میآید که اگر ساسانیان از هخامنشیان آگاهی داشته اند پس چرا اثری از تاریخ هخامنشی در نوشته های ساسانی نمیبینیم ؟ چرا مورخان دورۀ اسلامی که داده های مکتوب و شفاهی ساسانی را بازگو میکنند، سخنی از دودمان هخامنشی نگفته اند و اشاره های معدود آنان نیز برگرفته از آثار یهودی است (یارشاطر، ١٣٩٤: ١٨٣)؟ این نوشتار در ادامه سعی در پاسخ دهی به این پرسش و بررسی شواهد برای نقد نظریۀ یارشاطر دارد.
بنابراین با بررسی منابع مختلف ایرانی و اسلامی، این نتیجه حاصل میشود که پس از تحریفات صورت گرفته در دورۀ ساسانی، اگرچه داریوش از جایگاه بزرگ ترین نظم دهندۀ جهان باستان کنار رفت ، هم چنان آثاری پرشمار از شخصیت حقیقی او را میتوان در خداینامه های ساسانی یافت که به خوبی نشان دهندۀ آگاهی ساسانیان پیشین و پسین از شخصیت داریوش یکم در تاریخ ایران است .