خلاصه ماشینی:
"اما در جامعهی مدرن،از آنجا که فرض میشود پایگاه و نقشهای اجتماعی عموما قابل اکتساب هستند،به دلیل رقابت میان افراد و کمبود پایگاههای مهم،نگرانی و آشفتگی روانی بر جامعه حاکم شده است.
برای نمونه،در جوامع مختلف، بهطور معمول لباس زنان و مردان با نقشها اهمیت زیادی در آموزش هنجارهای جامعه به افراد دارند و اعضای جامعه،بخش عمدهای از هنجارها را در جریان ایفای نقش میآموزند یکدیگر متفاوت است و از آنها انتظار میرود،هر یک لباسهای مخصوص به خود را به تن کنند؛مثلا دامن برای زنان و کت و شلوار برای مردان.
میتوان گفت،در جامعهی سنتی حدود ایفای نقش تا اندازهی زیادی از سوی جامعه تعریف شده بود و افراد امکانات زیادی برای ایجاد تنوع در نقشها نداشتند.
روانشناسی به عنوان علم کنش (به تصویر صفحه مراجعه شود) میتواند،نظام شخصیت کنشگران را با علاقهی ویژه به تمایلات،نیازها، انگیزش،جریانهای یادگیری و درونیسازی هنجارهای اجتماعی کنشگران،تا جایی که اینها بر کنش کنشگر به عنوان شخصیت تأثیر دارند، مطالعه کند؛بدون اینکه اجباری به بسط خود به حوزهی تعامل اجتماعی داشته باشد.
همانگونه که ملاحظه شد، دو دیدگاه تا اندازهای متفاوت در نظریهی نقش وجود دارد:دیدگاه نخست که صاحب نظرانی چون لینتون و پارسنز آن را مطرح میسازند و بر جنبههای ساختاری نقش در نظام اجتماعی تمرکز دارد و دیدگاه دوم که بر جنبههای فعال ایفای نقش از سوی کنشگر توجه بیشتری نشان میدهد و گافمن را میتوان از نظریهپردازان اصلی آن به شمار آورد.
دیدگاه دوم نیز با وجود تحلیلهای جالب توجهی که از چگونگی ایفای نقش در جریان زندگی اجتماعی ارائه میدهد، در برقراری پیوند میان نقشها و ساختارهای کلان اجتماعی و اقتصادی تا اندازهای ناتوان است."