چکیده:
دین در فقه شامل هر مال کلی ثابت در ذمه است دین به اعتبار مدت زمان پرداخت به دو نوع تقسیم می شود؛ یکی بدون مدت زمان پرداخت که اصطلاحا به آن دین حال گفته می شود و دیگری دارای مدت زمان پرداخت که اصطلاحا به آن دین موجل گفته می شود. گفتنی است دین موجل ممکن است به صورت ارادی و قراردادی که ناشی از اراده و توافق طرفین است و یا با منقضی شدن مدت و در پاره ای موارد به صورت قهری که خارج از اراده ی طرفین به دین حال تبدیل شود. در فقه مشهور فقها معتقدند با مرگ مدیون دین موجل او حال می گردد ماده 231 قانون امور حسبی نیز بیانگر همین مطلب است. حال سوال این جاست که مبنای حال شدن دین چیست؟ چرا با وجود اصل بقای اجل در پاره ای موارد دین موجل حال می گردد؟ به عبارت دیگر هدف از حال شدن دین چیست؟ می توان گفت حال شدن دین به صورت قهری به منظور حمایت از طلبکاران و اطمینان بخشیدن به آن ها است به عبارت دیگر درمواردی که احتمال دارد دین موجل در معرض تلف قرار گیرد حال می گردد.
Abstract: In jurisprudence, debt includes each overall property fixed in obligation. Debt based on credit for time of payment will be classified into two types: one, without the time of payment, which is called present debt, and another with the time of payment, which is called deferred debt. It should be noted that deferred debt may be in the form of voluntary and contractual, which is due to the will and agreement of the parties, or by expiration of term, and in some cases, as coercively, which is outside the will of the parties, it will be converted to the present debt. In common jurisprudence, the jurists believe that with the death of debtor, his/her deferred debt turns to the present debt. Article 231 of the law on affairs also expresses this point. The question now is what is the basis of religion? Why, in spite of the principle of the survival of the Aql, in some cases, is the religion of the wise? In other words, what is the purpose of becoming a religion? It can be said that the occurrence of religion is violently aimed at protecting creditors and assuring them of credit, in other words, in the event that the religion is likely to be wasted. Keywords: deferred debt , death, defer, debt turning.
خلاصه ماشینی:
(الزحيلـي وهبـه ، ١٤٠٩ه ق ،ص ٤٥٣٦)برخـي ديگـر چنـين استدلال نموده اند که با موت مديون ، ديگر براي او ذمه و تعهدي بـاقي نمـيمانـد و بنـابراين اگـر شخص مديون فوت نمايد يا بايد قول به سقوط دين او بدهيم که قطعا دليلي بـر ايـن امـر وجـود ندارد يا اينکه ورثه ي وي را مشغول الذمه بدانيم به اين صورت که ورثه اشتغال ذمه دارند تا دين مؤجل مورث خود را پس از يک سال حال خواهد شد، اداء نمايند و چنين مفهومي از اشتغال ذمـه بدون سبب بوده و براي وراث ظلم محسوب ميشود، مخصوصا اينکه در برابر ديـن مؤجـل حـال شده و از ترکه نقدا اداء ميگردد و الا اگر اجل دين حـال نشـود ترکـه بـلا تقسـيم بـاقي مانـده و موجب ضرر ورثه خواهد شد زيرا تقسيم ترکه مطابق آيه ي شريفه «من بعد وصـيۀ يوصـين بهـا او دين »(سوره ي نساء آيه ي ١٢) پس از اداي ديون خواهد بود و اگر چنانچه ترکه را تقسيم کـرده و دين حال نشود، اين هم موجب ضرر داين است و احتمال ضايع شدن دين وجود دارد.
(شيخ طوسي،١٤٠٧ه ق ،٢٧،نجفي محمد حسن ،همان ) الف -٢) قائلين به عدم حلول دين به موت مديون در مقابل آن دسته از فقها که قائل به حال شدن ديون مؤجل متوفي هستند دسته ي ديگري از فقهـا معتقدند: ديون مؤجل متوفي با فوت او حال نمي گردد و به دلايل زير استناد کرده اند.