چکیده:
مسئله رؤیت از جمله مسائل پردامنه و جنجالی ست که در حوزه کلام و فلسفه اسلامی شکل گرفت. پایه گذار این اندیشه ابوالحسن اشعری است و باقی فرق اسلامی همچون معتزله ، امامیه ، حابطیه ، اسماعیلیه و...هر یک دیدگاهی نسبت به امکان یا عدم امکان رؤیت پروردگار در این جهان آن هم با چشم سر ، اتخاذ نموده اند . این مسئله همچون سایر مسائل مهمی که جنبه اجتماعی به خود گرفته و از حد اندیشه ای فردی و حاشیه ای فراتر رفته ، در ادب فارسی - به عنوان ادب و فرهنگ سرزمینی مسلمان - رسوخی چشمگیر یافت و اکثریت شاعران و نویسندگان و عارفان در آثار خود - چه نظم و چه نثر- بدین مسئله پرداخته اند. در میان عرفا و اندیشمندان بزرگ مسلمان ، بهاءولد پدر مولانا جلال الدین بلخی در قرن هفتم هجری و مقارن یورش مغول در تقریراتش که تحت عنوان «معارف» در دست ماست ، دیدگاههایش نسبت به مسئله رؤیت را بیان می دارد. او به عنوان یک فقیه و عارف و واعظ اشعری و ماتریدی با استناد به دلایل عقلی و نقلی در جای جای کتاب خود ، قائل به امکان رؤیت پروردگار در این جهان و جهان دیگر آنهم با چشم مادی است. این مقاله ضمن طرح دیدگاه وی با استناد به عدم امکان عقلی، سعی دارد تا آن را به چالش بکشاند.
One issue, including demographic and jnjali issues in the field of Theology and philosophy, set in the Islamic way. The basic transition of different thought ashari Islamic a. is like imamieh, habtih, asmaailih, MO tazel and. .. Each didgahi toward the possibility of observing the possibility or not of the Lord in this world with the eyes of the head, have adopted. This is an important issue that social aspect, such as other issues taken and too personal a thought and the margin of the Persian courteous, exceeded-as this Muslim culture and literature-rsukhi and the majority of significant poets and writers and their works in arefan-what order and what prose-this issue is dealt with . Among the Sufis and Muslim scholars, bhaold father molana Jalal al-Din blekhi in the seventh century the Mongol assault coincided with the movement and in the tghryaratsh under the title of "education" in our hands, one towards the didgahhaish express issue. He as a leader and mystic and preacher matridi ashari and rational reasons for citing and narrative in your Pocket instead of the book, referring to the possibility of the sanctity of the Lord in this world and the other world, and with the eyes of the material. This article in the meantime, he views the plan citing lack of intellectual possibility, is trying to make it a challenge.
خلاصه ماشینی:
(غفاري، ١٣٨٥: ص ٢٢٧ ) به فرض پذيرفتن مدعاي نويسنده ، اين پرسش در ذهن باقي مي ماند که : چرا فردوسي - درست وارونه معاصرانش - در برائت استهلال کتابش که در حقيقت لب لباب و پيرنگ هر کتاب است به جاي مدح ممدوحان يا ستايش و يادکرد از خلفاي راشدين ، کلام را با نام خداي جان و خرد آغاز مي کند و در تمام ٦٣ هزار بيت کتاب و در سراسر سه بخش اساطيري، پهلواني و تاريخي شاهنامه ، آني از ستايش و بيان فضيلتهاي بيشمار خرد فروگذار نميکند؟ و مگر نه اينکه «خرد» در درخشان انديشه معتزلي است ؟ سنايي غزنوي اگر چه بر اساس شواهد و مدارک به مذهب ا شعري متمايل است ، اما در زمينه رؤيت ، اعتقادي موافق شيعه دارد و رؤيت با چشم سر را نمي پذيرد: پيکر آب و گل از قهرش عور لعبت چشم و دل ز کنهش کور عقل آلوده از پي ديدار ارني گوي گشته موسي وار (سنائي، ١٣٧٤، ٨١) و معتقد است : چون برون آمدي زجان و زجاي پس ببيني خداي را به خداي (همان ، ٦٦) مولانا درباره مولانا بيان اين نکته لازم است که وي با آنکه در مسائل کلامي پيرو مکتب اشعري است ، در مسئله رؤيت بيشتر شيوه فرا مذهبي پيش گرفته و آياتي که متکلمان اشعري دال بر امکان رؤيت دانسته اند با ذوق عرفاني تفسيرو تاويل کرده است : در بيان آيه «ل تدرکه البصار و هو دودرا البصوار»، (انعام - ١٠٣) - که از آيات پر دامنه در باب مسئله رؤيت است - مولانا به اعتقاد شيعه متمايل است : نور حق را نيست نوري در وجود تا به ضد او توان پيدا نمود لاجرم ابصارنا لاتدرکه و هو يدرک بين تو از موسا وکه (مولوي، ١٣٦٦: ٥-١/١١٣٤) و يا در کليات شمس : پنهان ز ديده ها و همه ديده ها از اوست آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست (مولوي، ١٣٧٨: ٤٦٤٢) و گاهي تعبير مولانا از رؤيت ، معيت و همراهي خداوند با موجودات است ؛ معيتي که در تفکر مولانا ضامن بقا و استمرار مخلوقات است : کان شهي که مي نديدنديش فاش بود با ايشان نهاني در معاش چون خرد با توست مشرف بر تنت گرچه زو قاصر بود اين ديدنت (همان ، ٨٠ - ٤/٣٦٧٧) (به نقل از خاتمي، ١٣٨٦) ناصرخسرو ناصرخسرو از شيعيان اسماعيلي (هفت امامي ) بود که پس از دوران مديد شادخواري و خوشگذراني در دربار، دچار دگرگوني روحي شده و حياتي کاملا دو بهره را تجربه کرد.