چکیده:
زندگی انسان به گونهای اجتنابناپذیر با محیط زیست و طبیعت پیوند خورده است؛ انسان بر زمین اقامت دارد و بنابراین وابستگی و تعلق او به زمین و موجودات دیگر پیش فرض همۀ نسبتهای دیگر او محسوب میشود. اما عمدتاً این نسبت به تدریج به صورت نادیده گرفتن یک طرف؛ یعنی محیط زیست و بهرهوری از آن در جهت خواستِ طرف دیگر، انسان، درآمده است. این نسبت، نسبتی مبتنی بر تفکر سوژه-ابژه و دیگربودگی محیط زیست است. ادامۀ این وضعیت به حیات زمین و همۀ موجودات آن آسیب جدی خواهد رساند. هیدگر که تاریخ تمدن غرب را تاریخ غفلت از وجود می داند، ریشه های عمیق نسبت کنونی بشر با طبیعت و در نتیجه بحران زیستمحیطی را در تلقی خاصی از موجودات می داند که براساس آن موجودات به متعلقات صرف شناسایی بشری، جهت تسلط بر آنها تنزل یافته اند. هیدگر چنین نسبتی با موجودات و کل طبیعت را نسبتی سوبژکتیو دانسته و میکوشد با طرح مسألة وجود و در-جهان-بودن و هم جواری آدمی با موجودات و سکنی گزیدن او در زمین براساس دوستی و نفی دوگانهانگاری، تقابل انسان با طبیعت را منتفی سازد.
Human life is inevitably linked with the environment and nature. Water, air, food, etc all are guarantors of the survival of human life and activities on earth. Humans reside on the earth, and so their dependence on the earth and other beings is supposed to be all other proportions of them. But mostly the relation gradually ends up neglecting one side, the environment, and using it as a resource in favor of human on the other side. This relation is based on the dominant thinking of the subject-object and neglect of other environmental values. The continuation of this situation will seriously damage the life of the earth and all beings. Martin Heidegger, a contemporary German philosopher who considers the history of Western thought as a history of neglect of being, believed that the deep roots of the current human relationship with nature and environmental crisis are in the particular perception of beings according to which beings are considered as mere human’s objects for domination of them. Heidegger considers such a relation to beings and the whole of nature as a subjective relation and attempts to solve the problem by means of the question of being and dwelling in the earth on the basis of friendship and the negation of dualism.
خلاصه ماشینی:
تحلیل مبانی هستی شناختی بحران زیست محیطی معاصر و شروط امکان غلبه بر آن براساس تفکر مارتین هیدگر خاطره سبحانیان محمدجواد صافیان ** (نویسنده مسئول ) چکیده زندگی انسان به گونه ای اجتناب ناپذیر با محیط زیست و طبیعت پیوند خـورده اسـت ؛ انـسان بـر زمـین اقامت دارد و بنابراین وابستگی و تعلق او به زمین و موجودات دیگر پیش فرض همه نسبت هـای دیگـر او محسوب می شود.
ادعای این جستار این است که در تفکر هیـدگر عناصـر مهمی در جهت بازگشت انسان به نسبت اصیل بـا موجـودات و طبیعـت وجـود دارد کـه براساس آن نگاه به طبیعت به عنوان "غیر"ی که باید بـر آن غلبـه کـرد و آن را مقهـور خود ساخت ، به خانه امن آدمی تغییر می کند.
(126 :1390 در نظر هیدگر آنچه انسان را به عنوان انسان متمـایز مـی سـازد، رابطـه او بـا چیزهـا به مثابه ابژه هایی برای انسان در مقام سوژه نیست بلکـه آن اسـت کـه انـسان موجـودی ایستاده در گشودگی وجود است ؛ یعنی به مثابه دازاین او نسبتی با هستی دارد و این نشان دهنده این است که دازاین در هستی اش ، خود را به شیوه ای همراه با آشکارگی می فهمد.
با چنین معنایی از سکونت و نیز توصیفی که هیدگر از اخلاق ارائه می دهد: « اگر نام "اخلاق " مرتبط با معنای واژه اتوس باشد، اکنون بایـد گفـت "اخـلاق " تأمـل در بـاب محل سکنی گزیدن انسان است ، پس آن اندیشه که درباره حقیقت وجود به عنوان عنصر اولیه انسان به مثابه کسی که تقرر ظهوری دارد، می اندیـشد، فـی نفـسه ، اخـلاق اصـیل است » (٢٥٨ :١٩٩٣ ,Heidegger)؛ که با سکونت حقیقی محقق می شـود و بـه وجـود و سکونت اصیل در قرب آن و نیز مسئولیت مبتنی بر آن اشاره دارد، نسبتی متفـاوت میـان انسان و طبیعت و موجودات دیگر برقرار می شود.