چکیده:
انقلاب فرانسه بهمثابة نخستین حضور انضمامیِ فردِ مدرن در تاریخ شناخته میشود، جاییکه او از برای تحقق حق و آزادی در برابر قدرت مطلق پادشاه میایستد و خواهان آزادی مطلق است. اما هگل با وجود ستایشهای بسیار از این انقلاب به آسیبشناسی و نقد معنای اراده، آزادی و فردیت در نزد آنان میپردازد. هگل در اواخر فصل روح از کتاب پدیدارشناسی، به انقلاب فرانسه و بهخصوص عصر ترور میپردازد و در فضای دیالکتیکی خویش با تصور انقلاب از خودآگاهیمطلق، آزادیمطلق، ارادة جزئی و ارادة عمومی به پیکار برمیخیزد و فهم انتزاعی و توخالی روبسپیر و ملت فرانسه را از این اصطلاحات به اثبات میرساند. هگل در پس این نقد خود بهصورت ضمنی، بهنقد روسو بهعنوان ایجادکنندة پیشزمینة تصور فرانسویان از معنای این اصطلاحات نیز میپردازد. هگل پس از آنکه نتیجة آزادی مطلق و تمامی تعینات آن را تا انتها مورد بررسی قرار داد، به بازتعریف اصطلاحات بنیادین مطرحشده در بخش ترور میپردازد و چگونگی متحققشدن آزادی و ارادة عمومی را در نظام فکری سیاسی خویش بهتصویر میکشد. جاییکه با نفوذ به درون قدرت و ارادة مطلق، نهتنها جزئیت فرد را بار دیگر به او بازمیگرداند؛ بلکه امر کلی درون او را از طریق میانجیها در خارج متحقق میسازد و از این طریق به تعریف دقیق کلی منحصر در فرد نایل میآید و واقعیت خارجی را به صورت پیچیده به درون فرد باز میگرداند.
The French Revolution is recognized as the first concrete presence of the modern individual in history, where he stands for the realization of right and liberty against the absolute power of the king and wants absolute freedom. But Hegel, despite much praise for the revolution, deals with Pathology and critiques the meaning of will, freedom, and individuality in them. At the end of the Spirit chapter of Phenomenology, Hegel deals with the French Revolution, especially the era of terror and, in his dialectical space, rises to the battle by imagining the revolution from the absolute self-consciousness, absolute freedom, partial will, and general will, and proves Robespierre’ and the French nation’s abstract and hollow understanding of these terms. Hegel, after this criticism, also implicitly deals with Rousseau's critique as the foregrounding of the French conception of the meaning of these terms. After examining the outcome of absolute freedom and all its determinations to the end, Hegel redefines the fundamental terms in the Terror section and illustrates how public freedom and will are realized in his political thought system whereby penetrating into the absolute power and will, not only does the particular return to the individual again, but also realizes the whole inside him through outer mediators, and in this way, coming up with a very precise definition of the whole exclusive in individual and returning the external reality to the individual in a complex way.
خلاصه ماشینی:
حذف آگاهی جزئی و ارتقاء یافتن آن به امر کلی یا مطلق پس از آن که آزادی مطلق در مقام خودآگاهی تمامی نهادهای خارجی را در درون خویش ذوب می کند دیگر هیچ مقاومتی در برابر آن برای تعـین اراده اش وجـود نـدارد؛ چنانکـه هگل در پاراگراف بعدی می نویسد: «این جوهر غیر قابل تقسیم ، آزادی مطلق خـویش را تا تخت پادشاهی جهان ارتقاء می دهد بدون هیچ قدرتی که توانایی مقاومت در برابـر آن را داشته باشد» (٣٤٠ :٢٠١٨ ,Hegel).
هگل ادامه می دهد: «بنابراین نظام کلی ای که خـودش را سازماندهی و همچنین خودش را در درون بخش ها و نهادها پایدار می کند هم اکنـون بـه دلیل آن که آگاهی تکین چنان فهمی از ابژه پیداکرده است که ابژه هیچ چیـزی جـز ذات آگاهی نیست و اساسا مفهوم محض است ، فرو می پاشد و از آنجایی که به اعتقـاد هگـل ابژه تبدیل به مفهوم می شود دیگر هیچ امر پایداری در آن وجـود نـدارد و کـاملا امـری سلب شده است ؛ و همین سلبیت در تمامی برآیندهای بعدی نیز خودش را متعین می کند (٣٤١ :٢٠١٨ ,Hegel).
هگل در کتاب اصول فلسفه حق نیز معتقد است کـه امـر جزئـی بایستی خودش را در ساحت امر کلی بازشناسی کند چرا که هر فردی دارای آن امر کلـی در درون خود هست اما تنها زمانی از خویش به عنوان امر جزئی و همچنـین بـه عنـوان امر کلی آگاهی می یابد که این کلیت دارای وجود انضمامی باشد.