چکیده:
از شاخه های شعر متعهّد، شعر آن دسته از شاعرانی است که با عشق و ارادتی عمیق به توصیف 'مام وطن' روی آورده اند و در شکوه و ارجمندی آن داد سخن داده اند. گفتنی است که مفهوم وطن در شعر مشروطه با آن مفهومی که در شعر کهن از آن اراده شده، متفاوت است. مفهوم وطن؛ در ادب کلاسیک اساساً یا در معنی زاد و بوم و سرزمینی به کار می رفت که شخص در آن پرورش یافته بود، و یا در معنای وسیع تر دینی آن در مورد مسلمانان، کل سرزمين هاي اسلام را در بر می گرفت.
اما مفهوم وطن در دوران جدید، به خصوص از دوران مشروطه به این طرف به معنای سرزمینی است که در آن مردمانش دارای مشترکات قومی، زبانی و فرهنگی باشند و با حمیّت و تعصب فراوان به این مشترکات عشق ورزند. این تعلق خاطر عمیق به آب و خاک، نژاد و زبان و فرهنگ اگر به دور از افراطی گری ها (اندیشه های شوونیستی) و تحقیر ملل دیگر باشد پسندیده، سزاوار تحسین، حتی شایان تقدیس است. استقبال از این موضوع در دوران مشروطه به ویژه از زمان حکومت پهلوی اول، آن هم بعد از شکل گیری فرهنگستان زبان فارسی در طیف گسترده ای مورد توجه شاعران متعهّد میهن پرست قرار می گیرد. ما در این مجال قصد آن داریم تا شعر برخی از ارکان شعر دوره مشروطه را که در بزرگداشت و ستایش وطن داد سخن داده اند، مورد نقد و بررسی قرار دهیم.
خلاصه ماشینی:
عشقي در ادامه جهت تهييج و تشويق مردمان سرزمينش براي زنده کردن دگر باره ي مجد و عظمت گذشته ي ايران ، با زباني البته سرزنش گرانه ، آنان را به احياي مجدد آن روزگاران فرا مي خواند: گر کنم درد دل از تربت هخامنشي از لحد بر سر آن سلسله خون مي ريزد شوکت ، آبرو و عزت ايـران قديم نکبت و ذلـت ايـران کنـون مـي ريـزد تخت جمشيدزبي حسي مابرسرجم خشت باسرزنش ازسقف وستون مي ريزد (کليات مصور،٢٧٦) از اين شعر همانند بسياري از اشعار ديگر عشقي چنين استنباط مي شود که شاعر با گفتن اين ابيات ، تلويحاً درصدد برگرداندن ايرانيان ميهن پرست به دوران پر شکوه گذشته شان و مقايسه آن روزگاران با اوضاع نابسامان و عقب مانده ي معاصر است ، بدان اميد که با ياد آوري آن دوران ، روزگاران طلايي تمدن باستاني يک بار ديگر زنده شده و جامعه ي مصيبت زده و رو به انحطاط ايراني بتواند خود را از اين اوضاع نکبت بار رهايي دهد.