چکیده:
پرسش اصلی این مقاله این است که آیا اسطوره میتواند حضوری ناخودآگاهانه در فرایند شکلگیری فرم ادبی داشته باشد؛ برای پاسخ به این پرسش ابتدا با رویکردی توصیفیـتحلیلی لایههای دوگانه باورهای اساطیری درباره رابطه آب و باران، باروری و نعمتبخشی با خویشکاری اصلی پادشاه در یک نظام سیاسیـفرهنگی تشریح شده است. در ادامه یافتههای این مقاله نشان میدهد که باور به رابطه شاه و مجموعه عقاید مرتبط با آب و باران منبع مهم و موثری در شکلگیری ناخودآگاهانه رایجترین و پربسامدترین خانواده تصویری در شعر مدحی فارسی بوده است. همچنین این مقاله با توضیح رابطه اسطوره و ادبیت و بررسی روابط متناظر مفهوم شاه با آب و باران و باروری و تحلیل ویژگیهای شاه اسطورهای، ابعاد تکوین یک کلیشه تصویری متکرر را مورد بررسی قرار میدهد.
خلاصه ماشینی:
بلاغت اسطوره (بررسی بنیاد اساطیری یک تصویر رایج در شعر فارسی) سعید عبادی جمیل * دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان ** دکتر محمود رضایی دشت ارژنه استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز(نویسنده مسئول ) چکیده پرسش اصلی این مقاله این است که آیا اسـطوره میتوانـد حضـوری ناخودآگاهانـه در فراینـد شکلگیری فرم ادبی داشته باشد؛ برای پاسخ به این پرسش ابتدا با رویکـردی توصیفیـتحلیلی لایه های دوگانـه باورهـای اسـاطیری دربـاره رابطـه آب و بـاران ، بـاروری و نعمت بخشـی بـا خویشکاری اصلی پادشاه در یک نظام سیاسیـفرهنگی تشریح شده اسـت .
روی دیگر همین باور را در ایـن بیـت مـدحی سـنایی نیـز میتوان دید: ١٠٢ از برای موافقش گردون ابر را در نثار خواهد کرد (سنایی، ١٣٣٦: ٨٠) در شاهنامه فردوسی نیز صورت دیگری از همین اعتقاد اساطیری در قالـب داسـتان 102 بهرام و زن پالیزبان روایت شده است : 102 چنین گفت پس شاه یزدان شناس که از دادگر کس ندارد سپاس درشتی کنم زین سخن ماه چند که پیدا شود داد و مهر از گزند شب تیره ز اندیشه پیچان بخفت همه شب دلش با ستم بود جفت (فردوسی، ١٣٨٦: ٤٧٢/٦) با خطور اندیشه بیداد بر خاطر شاه ، شـیر در پسـتان گـاو میخشـکد و زن پالیزبـان بروشنی این تنگی را از ناخوشدلی شاه میداند: تهی دید پستان گاوش ز شیر ل میزبان جوان گشت پیر چنین گفت با شوی کای کدخدای دل شاه گیتی دگر شد به رای ستمکاره شد شهریار جهان دلش دوش پیچان شد اندر نهان چو بیدادگر شد جهاندار شاه ز گردون نتابد ببایست ماه به پستانها در شود شیرخشک نبودی به نافه درون نیز مشک زنا و ربا آشکارا شود دل نرم چون سنگ خارا شود به دشت اندرون گرگ مردم خورد خردمند بگریزد از بیخرد شود خایه در زیر مرغان تباه هرانگه که بیدادگر گشت شاه (همان ) یکی دیگر از ویژگیهایی که در جوامع نخستین بـرای شـاه اسـطوره ای بسـیار حـائز اهمیت تلقی میشده ، زیبایی ظاهری او بوده است (فریزر، ١٣٨٦: ٢٠٩).