چکیده:
مقاله مورد نظر به دنبال واکاوی ریشههای خشونت سیاسی در ایران، در خلال
یکصد سال گذشته و نقدهای وارده بر آن میباشد. نویسنده؛ یکجانبهنگری، به دنبال خلع
سلاح کردن جامعه اسلامی ایران و کنار گذاشتن ابزارهای اعمال قدرت خود، در مقابل موج رو
به گسترش تهاجم همهجانبه غرب، به نام ترویج دموکراسی است.
خلاصه ماشینی:
"در بحث کنونی، خشونت سیاسی در شرایط ایران، بیشتر به معنای اعمال زور در روابط جمعی که با حوزه سیاست (کنش متقابل میان قدرت سیاسی، احزاب و نیروهای سیاسی و جامعه مدنی) است ارتباط پیدا میکند.
پرسش بسیار مهمی که در رابطه با استفاده از خشونت برای مقاصد سیاسی طرح میشود این است که، آیا کارکرد خشونت در شرایطی «ویژه» برای مبارزه برای بیعدالتی و زورگویی و ظلم را هم میتوان نفی کرد؟ آیا برای مثال، مبارزه آزدایبخش علیه یک نیروی اشغالگر و یا مبارزه خشونتآمیز با حکومت استبدادی که به هیچیک از موازین دموکراتیک پایبند نیست به مثابه نوعی «دفاع مشروع» از حقانیت برخوردار نیست؟ آیا میتوان به نام مبارزه با حکومتهای استبدادی از «حق دخالت» خشونتآمیز در کشورهای دیگر مانند حمله نظامی به یوگسلاوی و یا افغانستان دفاع کرد؟ آیا آنگونه که هانا آرنت (1) میگوید: «خشونت، تنها راهی است که بتوان ترازوی عدالت را دوباره به حال ترازمندی درآورد»؟ (2) توجه به برخی رفتارهای روانشناسی نظیر غریزی (غریزه مرگ، غریزه ستیزهجویی) یا اکتسابی و یا از طریق تحلیل سرکوب غرایز درصدد توجیه مسئله خشونت از دیدگاه فردی است.
اولین منبع فرهنگ خشونت در ایران، نهاد دولتی است که، در بخش بزرگی از تاریخ یک قرن گذشته کشور ما، از طریق سوء استفاده گسترده و دائمی از انحصار خشونت «مشروع» و در نتیجه اعمال زور «غیرمشروع» در برابر جامعه مدنی و مخالفان خود قدرت سیاسی را با خودکامگی در چنگ خود نگاه داشته و از رعایت قواعد دموکراتیک در زندگی سیاسی سرباز زده است."