چکیده:
جهان هدایت، جهان اشباعشده از مفهوم نیهیلیسم است؛ جهانی فاقد معنا و سرشار از تضادها و تناقضهای چند بعدی و پیچیده. آثار داستانی، تابلوهای نقاشی، ترجمهها و بقیه شوون حیات فرهنگی صادق هدایت به صورت مستقیم و غیرمستقیم تحتتاثیر تکانههای شدید نیستانگاری هستند. در طرف دیگر، یووال نوح هراری قرار دارد که سالها پس از هدایت، از چشماندازی تقریبا یکسان به مسائل بنیادینی از قبیل انسان، خداوند و هستی پرداختهاست؛ بر این اساس، مسئلۀ اصلی مقالۀ حاضر، تبیین و سپس تطبیق نوع نگاه هراری در کتاب پرمخاطب و مشهور انسان خردمند: تاریخ مختصر بشر و صادق هدایت در داستانهای کوتاه، نسبت به سه مولّفه بنیادین خداوند، انسان و هستی و سپس تبیین خاستگاه چنین برداشتهایی است. ذکر این نکته ضروری است که تطبیق نظر این دو نویسنده و تحلیل اندیشههای آنها که گاه در تعارض با آموزههای مبین انسانی-اسلامی قرارمیگیرد به معنی تایید توسط نویسندگان مقاله نیست و دیدگاه انتقادی مطرح شده در جای جای مقاله فلسفه پوچانگارانه ایشان را به چالش میکشد. نتایج حاصل از تشریح و تحلیل آثار مذکور با رویکرد تطبیقی و بر پایۀ مکتب آمریکایی، نشان میدهد هر دو نویسنده در نسبت با مولّفههای مورد نظر همسو هستند و در این میان، مسیر آنها از مجرای علم مدرن و بهصورت اخصّ از آراء زیستشناسان عبور کردهاست. خداناباوری، افول انسان و در نهایت انحطاط جهان، ازجمله مهمترین وجوه اشتراکی است که میان هدایت و هراری برجسته شدهاست. روش تحقیق در این مقاله توصیفی-تحلیلی و جمعآوری اطلاعات نیز بر مبنای جستجوی کتابخانهای بودهاست.
Hedayat’s world is filled with nihilistic notions. A world that lacks meaning and is filled with inconsistencies and multi-layered discrepancies. Fictional characters, paintings, translations among other works justify the nihilistic notions behind Hedayat’s cultural life both directly and indirectly. Hence in his stories, Sadegh Hedayat is a character directed to a world of oblivion. This bleakness and descent are more perceivable than any other concept in his work life. However, on the other end of the spectrum is Yuval Noah Harari. A historian who views the world, God, and humans with almost the same perspective long after Hedayat. In the mind of this renowned historian, a strong emphasis on the power of humans in material life is noticeable. As a result, in this article, an effort is made to expound and compare Harrari’s view in his book Homo-Sapiens along with Hedayat’s short stories concerning three basic elements; God, Human, and the world. In addition, the important aspect of this study is to explain the origin of such viewpoints. A comparative study based on the American school demonstrates that both writers carry the same view about those basic elements mentioned above, and rely on modern biological theories such as Darwinian theory. In the minds of these two writers, humans do not carry any holy or humanistic value; accordingly, the confusion that runs through the minds of Hedayat’s characters respond to this notion
خلاصه ماشینی:
بر اين اساس ، مسئلۀ اصلي مقالۀ حاضر تبيين و سپس تطبيق نوع نگاه هراري در کتاب پرمخاطب و مشهور انسان خردمند: تاريخ مختصر بشر و صادق هدايت در داستان هاي کوتاه به سه مؤلفۀ بنيادين خداوند، انسان و هستي و سپس توصيف خاستگاه چنين برداشت هايي است .
اينکه هدايت به چه نحوي به وادي نيهيليسم کشيده شده و بروز و عملکرد اين انديشه ها در مصاديق هنري و آثار ادبي او چگونه بوده ، و مقايسۀ ديدگاه هاي هستيشناسانۀ وي با يووال نوح هراري ٢ با تمرکز بر کتاب مناقشه انگيز و پرمخاطب انسان خردمند: تاريخ مختصر بشر، مسئلۀ اصلي اين مقاله است .
در حوزٔە ادبيات تطبيقي، برخي محققان کوشيده اند هدايت را با نويسندگان و متفکران شاخص در حوزه هاي فرهنگي غيرايراني مقايسه کنند؛ براي مثال مقالۀ «نگاهي به طنز اجتماعي در دو اثر آنتوان چخوف و صادق هدايت » از نصراصفهاني و فهيمي (١٣٩٠) و نيز «دوگانگي مفهوم مرگ در آثار هدايت و ادگار آلن پو» از فاضلي و احمدي (١٣٩٣) در اين دسته جاي ميگيرند.
از محدود آثار پژوهشي در اين زمينه ميتوان به مقالۀ وحدتينسب (١٣٩٨) باعنوان «بررسي و نقد ترجمۀ کتاب انسان خردمند، تاريخ مختصر بشر» اشاره کرد که نويسنده ضمن اشاره به اهميت مضاعف اين اثر، کوشيده است پاره اي از مفاهيم علمي مندرج در آن را که به فارسي برگردانده شده ، توضيح دهد و درضمن آن نظرات انتقادي خود را نيز مطرح کند.