چکیده:
هدف راسل تأسیس زبانی ایدئال برای حل کژتابیهای فلسفی و دشواریهای زبان طبیعی است. این زبان منطقاً کامل، ساختار اندیشة ما و ساختار معرفت ما را آشکار میسازد. پروژة تأسیس زبان ایدئال چیزی جز حرکت درجهت تحلیل منطقی نیست. راسل، با تکیة بر تحلیل منطقی، با رسم تمایز میان نام و وصف به سه پرسش اساسی در باب این همانی، اصل طرد شق ثالث یا گزارههای سالبة جزئیه و گزارههایی که موضوع آنها عدم است، یا بهعبارتی به هیچ چیز اشاره نمیکند، پاسخ میدهد. در مقالة نیز حاضر برآنیم تا ضمن شرح دیدگاه راسل در باب تحلیل منطقی و تعریف آن، به نظریة وصفهای او، در مقام موخرة و وجه مصداقی تحلیل منطقی، نظر کنیم. در بحث از «تحلیل منطقی» کوشیدهام نشان دهم، معنای «تحلیل منطقی کردن» چیست. برای بیان مقصود راسل در این باب، به توضیح پروژۀ راسل یعنی تأسیس زبان ایدئال نیز، پرداختهایم. در قسمت دوم مقاله، نظریه وصف های راسل را به مثابه وجه مصداقی تحلیل منطقی ، با تکیه بر دو مقالة «دربارة اشاره» و «دربارة وصف ها» توضیح دادهام.
One of the goals, or perhaps the most important goal of Bertrand Russell’s prominent attempts in his philosophical and logical works was to establish a sort of Ideal or Perfect Language in order to be used to deal with the varieties of complexities, ambiguities, and paradoxes which in one way or another appear in natural languages. Such a project is built on the central notion, or better methodology, of Logical Analysis. Russell by using his logical analysis can distinguish between (genuine proper) names and definite descriptions, which further helps him to cope with three main problems: informativeness of identity claims, negative existentials, and non-existents, that is, those expressions which have no reference whatsoever. In this paper, I will introduce and explain Russell’s view in two parts: The Conceptual Aspect of his analysis, which involves the definition of logical analysis, and the Extensional Aspect, which brings in his famous Theory of Descriptions.
خلاصه ماشینی:
راسل ، با تکیـۀ بر تحلیل منطقی، با رسم تمایز میان نام و وصف به سه پرسش اساسی در باب این همـانی، اصل طرد شق ثالث یا گزاره های سالبۀ جزئیه و گزاره هایی که موضوع آنها عـدم اسـت ، یـا به عبارتی به هیچ چیز اشاره نمیکند، پاسخ میدهد.
(Sainsbury, 1979, p 143) در باب اسامیخاص بطور خلاصه باید اشاره کنیم که در اولین بیان های راسـل در مقالـه «دربارة اشاره » (١٩٠٥ ,Russell)، اسم خاص همان چیزی بود کـه در محـاوره هـای معمـول ، اسم محسوب میشد، مانند «سقراط »، «افلاطون »؛ اما انـدکی بعـدتر، راسـل در پرینکیپیـا (در فاصله سالهای ١٩١٣ تا ١٩١٨) به این بـاور رسـید کـه حتـی اسـامیخـاص ، «الفـاظ مفـرد» Singular terms واقعی نیستند، زیرا لفظ مفرد در نزد راسل لفظی بود که بـه یـک شـی مفـرد ارجاع می دهد، بنابراین اسامی معمول در زبان طبیعـی، در واقـع اوصـافی معـین انـد کـه در لباس اسم ظاهر شده اند.
اما به پرسش اصلی باز میگردیم ، منظور از مطابقت و تناظر چیست ؟ ٩ ملاکـی کـه راسـل در «اصول ریاضیات » به آن اشاره می کند ایـن اسـت کـه مـا مـیتـوانیم صـحت و درسـتی تحلیل مان را از یک گزاره ، به وسیلۀ تعیین دقیق معنای هر کلمه ، در جمله ای کـه گـزاره ای را بیان کرده است ، بررسی کنیم (p٤٢ ,١٩٠٣ ,Russell).