چکیده:
عرفان و اخلاق گاه چنان به یکدیگر نزدیکند که گمان میرود یک عارف، اخلاقی بزرگی است و همین طور یک اخلاقی، عارفی است که تمام مراحل سیر و سلوک را طی کرده است. اما اخلاق و عرفان به رغم همه قرابتهایشان گاه چنان دچار افتراق میشوند که به نظر میرسد راهشان جداست. با این اوصاف اخلاق، عرفان اشراق و بصیرت حقوقی در حقوق و عرفان اسلامی به عنوان مسالهای قابل بررسی مطرح میگردد. به موجب این مقاله که با روش توصیفی – تحلیلی و با هدف بررسی اخلاق، عرفان اشراق و بصیرت حقوقی در حقوق و عرفان اسلامی انجام گرفته، میتوان گفت؛ از نگاه عرفان اشراق، انسان باید ضمن داشتن استعداد کسب کمالات گوناگون تا بالاترین آن را به تدریج و با تمرین نظری و عملی، افزایش معلومات و اتصال به عقل فعال و عقل الهی و زدودن نفس از زشتیها و منور گرداندن آن به زیباییها و در نهایت تهی کردن درون از هرچه غیر الهی است، حاصل کند. اخلاق و حقوق شرط انسانیت، فقه شرط دیانت و عرفان شرط کمال و تعالی است.
خلاصه ماشینی:
» این مرتبه و مقام، نشان میدهد که تنها او است که میتواند، به مقام کمال نهایی، یعنی انسان کامل نایل شود که البته باز این توفیق و سعادت، به همه انسانها تعلق نمیگیرد، بلکه انسانهای خاص که مدارج و مراحل توحید و سلوک الی الله را طی کرده، در حق فانی شده اند، میتوانند به این موقعیت عرفانی دست یابند، زیرا امانتی که خدا بدین وسیله بر انسان، به ویژه انسان کامل عطا میکند، امانتی سنگین است که همانا فیض و بخشش تمام و بی واسطه خداوندی است که مقصود از آن فنای از همه اشیا و امور، و بقای به حق تعالی است؛ از این رو خدا در آیه 30 سوره بقره میفرماید: «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خلیفه» که مفاد آن این است که اراده ازلی خدا به این تعلق گرفته، تا جانشین از طرف او در زمین تحقق بیابد و به تصرف، ولایت، ایجاد و نگاهداری انواع موجودات و حفظ آنها بپردازد، این جانشینی نیز حق و حتی وظیفه مسلّم انسان است، زیرا انسان تنها شبان وجود است که هستی و وجود، صرفاً با وجود او معنا مییابد؛ از این رو تنها انسان، به خصوص انسان کامل است که با قدرت عقل و اختیار خود، حق خلافت بر موجودات دیگر و تصرف در هستی را دارد و لاغیر.