خلاصه ماشینی:
"عزت الله فولادوند پس از درگذشت شاعر بزرگ زمانه ما-مهدی اخوان ثالث -منتقدی در مقالهیی دور از انصاف و نامستدل همهی جنبههای ارجمند و با شکوه آثار او را مورد بیمهری قرار داد و زبان او را دست و پاگیر و روایی-وصفی،محتوا و مظروف شعرش را واپسمانده و کهنه توصیف کرد و مرتبت و مقام بلند او را در هنر و فرهنگ معاصر تا به حد حنظلهی باد غیسی تقلیل داد و راوی و نقاش خواند،نه شاعر و حماسهسرای این روزگار:«آثار اخوان در گوهر خود روایی و داستانیاند و بر کلام موزون نیمایی،با«عطا و لقای»اخوانی سوار شدهاند و در نتیجه همچون خود منظومههای نیما،زبانی«شاعرانه»یافتهاند.
همانطور که بیشتر رهروان شعر امروز ایران میدانند،نیما در عرصهی ادب و هنر معاصر سنت شکن است،بدعتآوری که به نیروی نبوغ و در سایهی«جهد و جهاد»مداوم خویش بسیاری از ضوابط و قیود پوسیده و مزاحم هزار سال را از دست و پای شعر پارسی باز کرد و با غور و بررسی در ساختمان شعر کهن و طبیعت زبان و احکام جاری در صرف و نحو آن،به کشف روابط تازه،ملاکها معیارها،ظرفیتها و قابلیتهای نهفتهی واژگان و تصاویر زبان دست یافت و شعر ما را از حرکت پلکانی و تکرار،رکود و جمود،نجات بخشید؛و برای آشنایی عقول و اذهان مستعد و جوان،با اسلوب جدید و شیوهی بدیع خویش و مراعات احکام،اوامر و نواهی این مکتب نوپا از سوی مشتاقان و مجذوبان تازهکار،ابتدا به نشر نمونهها و مصادیق بارز سبک و سیاق شعر مورد ادعای خود پرداخت،سپس چکیده و حاصل تجربههای گرانقدر آغازین را تحت عنوان:«حرفهای همسایه»،«ارزش احساسات»و«نامهها»انتشار داد."