چکیده:
مضمون مقالة آقای ضیاء شهابی، که عنوان آن در بالا آمده است، عمدتاً مشتمل است بر نقد دو ترجمة فارسیSein und Zeitکه اخیراً منتشر شده اند. مقالة اینجانب پاسخی نه به کل نقد آقای ضیاءشهابی ، بل به بخشی از مضمون آن که بر کار اینجانب وارد آمده و در ضمن بررسی شیوة نقد ایشان است. ایرادها یک به یک پاسخ دادهمی شوند. آنچه درست است با قدردانی و برجسته نمایی پذیرفته می آید. آنچه نادرست است با بیان و تفصیل دلیلیا ادله رد می گردد. آنچه بی آنکه بتوان درست یا نادرستش خواند نگارنده را به بیانی بهتر در ترجمه برمی انگیزدتوضیح خواهد شد و این همه البته در کل یا در هر حال همراه با سپاس.اما گزاردن سپاس به تحسین و تمجید خشک و خالی نیست، گرچه چنین رسمی رایج است. آنجا که پای تفکرفلسفی و از آن مهمتر تفکر پدیدارشناسانه در میانه است، هر آنچه بیرون از اصل مطلب است از جمله رنجش وناخوش آیندی شخصی باید کنار رود. به قول ارسطو“Amicus Plato, set magis amica reritas” افلاطون را دوست دارم، اما حقیقت را بیشتر دوست دارم » دو نکته ناگفته نماند: یکی آنکه پاسخ به همه جوانب مقالة مطول آقای ضیاءشهابی در مقاله ای کوتاه تر از آنچهپیش رو دارید میسر نگشت. دو دیگر آنکه به احترام استاد، در این مقاله به جز در نقل قول ها به جای هایدگرهیدگر به کار می رود.
The article written by P. Zia’ Shahabi consists mainly of a critique of twoPersian translations of Heidegger’s Being and Time, which have beenrecently published. My article is not as a response to his whole article;rather, it is a response to that part of his article which is directly concernedto my translation. I also assess his critique and method in general. Noneed to say that any point of his critique which is correct is boldlyacknowledged and appreciated. Some points are incorrect which arerefuted through exposing sufficient argumentation (or reasoning). Someother points which seem neither correct nor incorrect, stimulating me tomodify my translation, are explicated. (I, of course, do so accompanyingwith appreciation and thanks!)Saying thanks is not formal and a mere nonsensical appreciation, thoughsuch a formality is in vogue. Wherever there is philosophical thinking ,particularly phenomenological thinking, whatever is “hors de sujet”,including personal implausibility and individual pain, ought to bedismissed. According to Aristotle: ‘Amicus Plato, set magis amicarerites’.Finally, there are two points which are important: first, answering to all ofthe critic’s notes is impossible because of the standards of this journal(about the bulk of content). Second, following the critic, I would make useof his Persian transliteration of Heidegger’s name except in quotations.
خلاصه ماشینی:
آقاي شهابي وضع معادل «ريشـه گشـايي » را «کار جمادي » حدس و ذوق و استحسان مترجم تلقي مي کنند و خلاصـه افـزون بـر بيان و تحليل خود ايراد آنقدر که مـي تواننـد بـا زبـاني فـاخر از حيـرت زايـي چنـين اشتباهي به «زعم » ايشان و تعميم خشک و تر سـوز آن بـه کـل ترجمـه داد سـخن مي دهند، و مکررا ايرادهاي خود را دستاويز هجو اين ادعاي مترجم قرار مي دهند کـه گوش سپاري به متن مهمترين رهنمود و دليل راه وي بوده است .
نظر عماد و مالي هر چه باشد ـ درست يـا غلـط ـ فعـلا و عجالتا اين ترجيح بند مقالۀ آقاي شهابي که توجه جمادي به متن ، به خوانش متن و بـه گوش سپاري به متن را تخطئه مي کند در مورد Wesen غلط از کار درمي آيـد و معلـوم مي شود که ترجمۀ اين لغت در مقدمۀ مترجم ـ درست يا غلط ـ سرخود، سـهل انگارانـه و سرسري نبوده است .
عيان شـد کـه جمـادي در ترجمـه Wesen بـه «ريشـه گشـايي » اداي ترجمـه هـاي شگفت انگيز هيدگر از آنتيگونه و جمهوري (پوليتئيا) را در نياورده اسـت ، امـا ظـاهرا آقاي شهابي همچون يوناني دان هايي که ترجمه هاي هيدگر را شـنيده انـد بـي تأمـل و شتاب زده حکم کرده اند.
مقصود استاد از «همه چيز» اين گونه بيان شده اسـت : مـي تـوان در اين پرسش نام هيدگر را با خيلي از نام هـاي معـروف کـه حتـي خيابـاني بـه نـامش کرده اند و از قضا متون آنها نيز به عربي يا فارسي در ميان ما حاضر است عوض کـرد: مثلا ملاصدرا، ميرداماد، سهروردي و ديگران .