چکیده:
با ظهور مدرنیته، بحران معنا گریبانگیر انسان آخرالزمانی گشته است. نگرش انسانگرا، معناداری زندگی را عمدتاً در گرو خودمختاری و استقلال آدمی میداند و ارزشهای دینی را نفی میکند. از سویی رنج و درد در حیات انسانی، پناهگاهی برای ادعاهایی مبنی بر گزاف دانستن جهان، بیمعنایی زندگی و حتی الحاد بوده است. با عطف نظر به این مسئله که حکومت موعود، تحقق اراده الهی و وعده خداوند به همه امتهای پیشین است این پرسش مطرح میگردد که معنای زندگی در عصر ظهور چیست و با چه مؤلفههایی از دوران دیگر حکومتهای الهی متمایز است. یافتههای پژوهش نشان داد معنای دینی زندگی در آن عصر، در مقایسه با دیگر دورههای تاریخی حاکمیت دین، از رشد کمی و کیفی همه شاخصهها برخوردار است و تابعی از تحول معرفتی، جامعهشناختی، تکوینی و روانشناختی است که برآیند آنها به پیوند وجودی انسان با امام میانجامد. شبکههایی از غایات جزیی در فرآیندی معنادار به تولید معنای نهایی دست میزنند و معنای زندگی از وجود یک شخص انسانی برتر، نشات میگیرد، پرسش «معنا چیست؟» جای خود را به «معنا کیست؟» میدهد و با تامین شاخصهای وجودی معناداری، حیات طیبه در پناهجویی و ارتباط با امام در حکومت مهدوی تحقق مییابد.
خلاصه ماشینی:
با عطف نظر به این مسئله که حکومت موعود، تحقق اراده الهی و وعده خداوند به همه امتهای پیشین است این پرسش مطرح میگردد که معنای زندگی در عصر ظهور چیست و با چه مؤلفههایی از دوران دیگر حکومتهای الهی متمایز است.
توجه به ساحت معنا از همین جا بار دیگر وارد اندیشه فلسفی غرب گردید تا راهی برای رهایی از این ظلمت به دست آید؛ هرچند باید اذعان کرد بحث معناداری ریشه در تاریخ اندیشه انسان دارد؛ به عنوان مثال، از منظر برخی مکاتب فلسفی یونان همانند کلبیون و رواقیون و قرنها بعد برخی فیلسوفان دورههای جدید همچون شوپنهاور، اراده، منشاء همه رنج ها و آلام انسانی است و رها شدن از قید همه خواستهها موجب برخاستن و از میان رفتن رنج میشود و معنا آشکار میگردد.
اما مسئله و دغدغه پژوهش آن است که حکومت دینی آخرالزمانی که داعیه جهانیشدن دارد و مدینه فاضله و آرمانشهر وعده داده شده به انسان متحیر و درمانده است نمیتواند در خصوص بنیادیترین مسئله حیات انسانی یعنی مسئله معنا بیتفاوت و بیعمل باشد؛ و به علاوه به دلیل ویژگیهای زمانی و همچنین جایگاه خاصش در اندیشه دینی، باید از حیث معناداری امتیازات ویژهای را به نسبت همه حاکمیتهای الهی پیشین داشته باشد.
از دیدگاه روایات، به نظر میرسد این مشکل انسان مدرنیته، در عصر ظهور و با گسترش دامنه معرفت انسان، رفع میگردد؛ زیرا یکی از مبناییترین گامها در آن دوران، تحولی معرفتی است که برای آدمیان پدید میآید و منشاء معناداری بر اساس مدل دینی خواهد بود.