چکیده:
نوروز یکی از سنتهای ایران باستان است که قبل از اسلام رواج داشته است. با فراگیری اسلام در میان ایرانیان» برخی
از جشنهای گذشته فراموش شد و بعضی به حیات خود ادامه داد. جشنهایی همچون نوروز و مهرگان نمونههایی از
این مراسم است که همراه با آدابورسوم خاصی همراه است که برخی از آداب همچون خوردن شیر و پنیر تازه در
نوروز از میان رفته و رسومی چون دید و بازدید و عیدی هنوز باقی است. ورود آدابورسوم نوروز در دوره اسلامی به
دوره اول عباسی برمی گردد. در این دوره روایاتی با مضامین اهمیت نوروزء اعمال مخصوص نوروز که از لسان ائمه:به
چشم میخورد. نگارنده در این نوشتار سعی کردهاست که با روش توصیفی - تحلیلی پس از بیان تفاسیر قرآنی و
روایات اسلامی» تاریخچه و پیشینه اصحابالرس و نیز جشن و مراسم آیین نوروز که از آیینهای اصحابالرس بوده-
است به بررسی سندی و دلالی روایات نوروز بپردازد. نتایج حاصل از پژوهش نشان داده شدهاست که مبدا و منشا عید
نوروز از زمان اصحابالرس بوده که ایرانیان | عید را از آن قوم اقتباس کرده. جزء آتین و رسوم خود قرار دادهاند.
خلاصه ماشینی:
نظر اقوی همین است؛ اما مقصود و منظور روایات غیرازاین است، نوروز در زمان امام صادق7 مشهور و معمول نبودهاست بااینکه معلی بن خنیس میگوید: «من روز نوروز نزد امام صادق7 رفتم»؛ بنابراین جمله نوروز باید آن روز معروف باشد درحالیکه در آن زمان، جز تاریخ یزدجری وجود نداشته است این درست نیست و با دستهبندیهای زمانی و تاریخی که بیانشده است تطابق ندارد.
روایت دوم: شیخ طوسی در مصباح از امام صادق7 نقل کردهاست که حضرت به معلی بن خنیس فرمودند: «اذاکان یوم النیروز فاغتسل و البس انظف ثیابک و تطیب باطیب طیبک و تکون ذلک الیوم صائما» (مجلسی، 1402ق: 56 / 92) بررسی سندی امّا روایت شیخ در مصباح که در آن اشاره به اعمال مستحبی در این روز شدهاست بهطورکلی فاقد سند است و خود شیخ برای این روایت سندی ذکر نکردهاست.
عجیب اینکه فقها و بزرگانی که پس از دهها سال از حیات او بر اساس معلّی در مصباح شیخ فتوا به استحباب غسل روز نوروز دادهاند، ابداً به این نکات توجه ننمودهاند؛ و ازاینجا به دست میآید که شخصی که این روایت را وارد در کتاب شیخ نمودهاست، در فاصلۀ بین حیات او و زمان سایرین بوده است و اگر فقها و اعاظم که به بعضی از نسخ خطی نظر انداختهاند، به سایر نسخهها توجه میکردند متوجه این خیانت و جعل میگردیدند چگونه ممکن است معلّی بن خنیس، این روایت را از امام7 شنیده باشد و آن را برای سایر اصحاب و فقهای زمان خود نقل نکرده باشد؟!