چکیده:
تحلیل نحوی و معنایی فعلهای وجهی، بهویژه فعل وجهی «بایستن»، به دلیل وضعیت خاص تصریفی، نحوی و معنایی آن، از بحثهای چالشبرانگیز در مطالعات دستوری زبان فارسی بوده است. این مطالعات عمدتاً بر کاربردهای این فعل در فارسی معاصر متمرکز بوده، کمتر به بررسی تاریخی در این زمینه پرداخته شده است. پژوهش حاضر، با اتکا به شواهد مستخرج از تاریخ بیهقی (۱۱۱۴ مورد)، بر آن است ویژگیهای نحوی و معنایی این فعل را که عمدتاً محل مناقشهاند، بررسی کند. در این نوشتار، ابتدا با اشاره به ویژگیهای این فعل از منظر تصریفپذیری، وضعیت این فعل را از نظر زمان دستوری، دلالتهای زمانی و تمایز میان صورتهای مختلف ماضی و همچنین صورتهای مضارع مشخص کردهایم. در ادامه، نشان دادهایم در ظرفیت این فعل، یا یک گروه اسمی (در نقش فاعل) وجود دارد یا یک بند متمّمی. در حالت اخیر، دو فرضیه را دربارۀ فاعل «بایستن» مطرح و بررسی کردهایم: یکی، در نظر گرفتن خود بند متمّمی بهعنوان فاعل و دیگری، پوچواژۀ پنهان. بدین ترتیب نشان دادهایم تکصیغهای بودن این فعل، متأثر از ماهیت نحوی و معنایی فاعل است و ربطی به تغییرات این فعل طی فرایند دستوریشدگی ندارد. در ادامه، مشخص شد بندهای ناخودایستا (مصدرهای مرخّم) فاعل نحوی ندارند و آنچه در بعضی پژوهشها با عنوان فاعل «را»یی مطرح شده، در حقیقت یک گروه اسمی است که نقش نحوی آن، متمّم اختیاری فعل «بایستن» و نقش معنایی آن، بهرهور است. این گروه اسمی، اساساً مستقل از بند متمّمی است. در همین زمینه، مشخص شد برخلاف تحلیل داوری، وجهیت در بندهای ناخودایستا ممکن است کنشگرمحور نیز باشد و دستکم براساس دادههای تاریخ بیهقی نمیتوان حرکت از وجهیت کنشمحور به وجهیت کنشگرمحور را مصداقی از فرایند دستوریشدگی دانست. در انتها، بررسی معنایی فعل «بایستن» در تأیید تحلیلهای پیشین در این زمینه، نشان داد تمام کاربردهای این فعل در تاریخ بیهقی، از نوع وجهیت غیرمعرفتی هستند.
Syntactic and semantic analysis of modal verbs, particularly “bayestan”, has been a challenging topic in Persian language studies due to its special inflectional, syntactic, and semantic states. These studies are mainly focused on the uses of this verb in contemporary Persian, ignoring the historical texts. The current study, relying on data derived from Tarikh-i Bayhaqi (1,114 cases), aims to review the challenging semantic and syntactic aspects of this verb. First, by referring to some of the morphosyntactic features of this verb, we have identified its status in terms of tense, time implications, and differentiation between different forms of past and present tenses. Next, we have shown that in the valency of this verb there is either a noun phrase (subject) or a complement clause. Subsequently, we have introduced and discussed two assumptions about the verb bayestan: either considering the complement clause as the subject and the expletive pro. We have thus shown that the impersonality of this verb is due to the syntactic and semantic nature of the subject and has nothing to do with the changes of the verb during the grammaticalization. Afterward, it was found that non-finite clauses have no syntactic subject, and what has been suggested in some research as the 'subject' of “Ra” is in fact a noun phrase whose syntactic role is the optional complement of the verb bayestan and its semantic role is the beneficiary. This noun phrase is essentially independent of the complement clause. In this regard, it was found that unlike Davari's analysis (1394), modality in non-finite clauses may also be agent-oriented, and at least based on Tarikh-i Bayhaqi data, it is not possible to consider moving from action-oriented modality to agent-oriented modality as a grammaticalization process. Finally, the semantic examination of the verb bayestan supported the previous analyses in this field and revealed that all uses of the verb in the Tarikh-i Bayhaqi are non-epistemic modality.
خلاصه ماشینی:
براي مثال ، مقولۀ دستوري اين واژه (فعل يا قيد بودن آن ) و در صورت فعل دانستن آن ، تعيين نوع آن (اينکه فعل کمکي است يا اصلي)، تعيين دلالت زماني صورت هاي ماضي و مضارع اين فعل ، جايگاه و نقش آن و بند بعد از آن ، وضعيت فاعل ، ميزان دستوريشدگي ٢ آن و...
بعضي از دستورپژوهان ، تمايز اين دو گونه را در دلالت زماني دانسته اند؛ چنان که صراحتا اشاره کرده اند گونۀ ماضي براي بيان ضرورت در گذشته به کار ميرود (ناتل خانلري، ١٣٦٥: ٣٥٣) و حتي اين تمايز در فارسي امروز نيز بايد حفظ گردد (ناتل خانلري، ١٣٧٧: ٢٩٥).
در شواهد برآمده از تاريخ بيهقي، اکثريت قريب به اتفاق صورت هاي گونۀ مضارع براي دلالت به حال يا آينده (غيرگذشته ) به کار رفته اند؛ ولي در مواردي انگشت شمار نيز از اين فعل براي دلالت به گذشته استفاده شده است (مثال ١).
داوري (١٣٩٤: ١٢٩) با ذکر مثال ٣ از فارسي دري، مدعي است که در اين مثال «بايد» تنها اجبار بر کنش «نگاه کردن » را رمزگذاري ميکند و فاقد دلالت زماني است ؛ اما بايد گفت صورت هاي مضارع فعل «بايستن » در فارسي دري عمدتا از دلالت زماني برخوردار بوده اند و چنين مثالي براي دلالت به گذشته به کار نميرفته است .
بندهاي ناخودايستا نيز ممکن است فعل داشته باشند؛ اما اين فعل صرف نميشود؛ يعني فاقد مشخصه هايي براي نشان دادن شخص و شمار و زمان بوده ، ممکن است به صورت هاي مختلف ، مانند مصدر ظاهر شود.
(1994), The Evolution of Grammar: Tense, Aspect and Modality in the Languages of the World, Chicago: The University of Chicago.