چکیده:
هدف از این تحقیق شناسایی دانش بومی جنسیتی است، به عبارت دیگر قرار است به این پرسش پاسخ داده شود که آیا دانش کشاورزی زنان با مردان متفاوت است؟ بدین منظور با استفاده از تحقیقات میدانی و تکنیکهای ‹ ارزیابی مشارکتی روستایی›، کتابخانهای و اسنادی تعداد150 خانوار از 22 روستای شهرستان نیشابور به صورت تصادفی ساده انتخاب و زنان روستایی نمونه در تابستان 1382 مورد مصاحبه و پرسشگری قرار گرفتند. نتایج حاکی از آن است که اولا زنان روستایی نمونه از دانش کشاورزی خوبی برخوردارند و دیگر آن که با استفاده از آزمون فریدمن و با ضریب اطمینان بالای 99% تأیید گردید که میزان دانش کشاورزی آنان در مراحل مختلف تولید متفاوت است. بهطور مشخصتر نتایج نشان داد که بیشترین دانش آنان در مرحلة کاشت محصول و بهویژه در کشتهای معیشتی و کمترین دانش آنها به روشهای شیمیایی مبارزه با آفات زراعی مربوط میشود.
خلاصه ماشینی:
"جدول (2): جامعة آماری وبرآورد حجم نمونة روستاها و زنان روستایی شهرستان نیشابور کل نمونه سرولایت تحت جلگه میان جلگه زبرخان بخش مرکزی دقت احتمال ضریب اطمینان جامعه آماری 22 3 4 3 4 8 2/0 95% 357 آبادی 150 19 34 20 38 39 08/0 95% 44987 زن وجود دانش کشاورزی جنسیتی و میزان متفاوت آن در مراحل مختلف تولید چنان که آمد برای شناسایی و ارزیابی دانش کشاورزی زنان روستایی منطقه از هفت متغیر دانش نظام کاشت، فناوریها و عملیات پیش از کاشت، کاشت، داشت، برداشت، نگهداری و فرآوری و فروش استفاده شده است که به شرح نتایج بدست آمده میپردازیم: الف- ارزیابی دانش زنان از نظام کشت - برای سنجش آگاهی زنان از نظام کشت مؤلفه های، قطعه بندی اراضی، کشت مخلوط، تناوب زراعی، مفهوم آیش و اثر بخشی آن به کارگرفته شده و نتایج آنها درجدول (3) آمده است.
sig 142 540/150 5 000/0 جمع بندی یافتههای پژوهش در سه بخش زیر بدین شرح ارائه میگردد: الف- دستاوردهای نظری- چنان که در ادبیات موضوع آمد، نتایج پژوهشهای افرادی چون گایر(1980)، هوسکینز (1981)، باستر(1984)، اشبای (1987)، جیکینز(1986)، فرناندزباکا(1994)، اورت هولت (1995) دیویس (1995)و اندرسن(2001) نشان میدهد که تفاوتهایی بین دانش کشاورزی بومی زنان و مردان روستایی در جوامع مختلف وجود دارد و این امر ناشی از تفاوت در نوع مسؤلیتها و وظایف آنان در خانواده و در تولید است و به گفتة فرناندز(1994) نادیده انگاشتن و غفلت از این دانشهای خاص، می تواند برنامههای توسعه را با شکست روبرو ساخته و موانع جدی در راه توسعة پایدار فراهم نماید (فرناندز، 1994: 1)."