چکیده:
پاردوکس دروغگو شامل جمله خودارجاعی است که مدعی کذب خودش است. برای این پارادوکس راهحلهای متعددی ارائه شده که بخشی از آنها، کنار گذاشتن زبان طبیعی و استفاده از زبانهای صوری و مصنوعی را راهحل اساسی میدانند؛ اما تعدادی از راهحلها هم سعی دارند این پارادوکس را در زبانهای طبیعی رفع کنند. مسئله این مقاله این است که چرا راهحل پل هورویچ به این پارادوکس طبق نظریه حداقلی صدق که در دسته دوم راهحلها قرار می گیرد ناقص است. هدف این پژوهش که به روش توصیفی-تحلیلی انجام گرفته این است که نشان دهیم ادعای هورویچ مبنی امکان توضیح همه کاربردهای مفهوم صدق با توسل به تمایل ذاتی و زبانی ما به قبول همه نمونههای صورت همارزی کافی نیست. پیشنهاد هورویچ برای حل پارادوکس دروغگو، کنار گذاشتن نمونه های صورت هم-ارزی مربوط به جملات خود ارجاع است. در این مقاله به این نتیجه خواهیم رسید که این پاسخ نه تنها نمیتواند جواب مناسبی برای این پارادوکس باشد، بلکه پذیرفتن این راه حل به معنای ناقص بودن تبیین و توضیحی است که تئوری حداقلی درباره مفهوم صدق ارائه میکند.
The Liar Paradox is a self-reference sentence that arrives at a contradiction by reasoning about its self. Some philosophers, like Tarski, have tried to solve this paradox by using formal languages instead of natural languages. Some others consider this riddle as a problem for natural languages. The minimalist theory of truth, presented by Paul Horwich, consider truth only as a logical tool in language and not a deep concept that need philosophical reflection. According to Horwich, we can explain all the occurrences of true predicate in sentences by our natural tendency to accept the Equivalence Schema. He proposes if we eliminate the problematic and self-reference sentences from instantiations on Equivalence Schema then we can be free of the liar paradox. As I show in this article, this solution leads to a defective conception of true predicate and is inconsistent with the main idea of the minimalist theory of truth .
خلاصه ماشینی:
آقای دکتر حجتی، در ترجمه کتاب فلسفه منطق، به قلم سوزان هاک، توضیح زیر را افزودهاند:اگر فرض کنیم اپیمنیدس دروغ بگوید، یعنی جمله «تمام کرتیها دروغگو هستند» کاذب باشد، در این صورت متناقض جمله فوق - که موجبه کلیه است - یک جمله جزئیه میشود؛ یعنی «بعضی کرتیها دروغگو نیستند».
nonsense ادعای دوم این است: T: هر جملهای صادق است، اگر و تنها اگر، محتوای آن از امور واقع 1 باشد (مثلاً اگر مدافع نظریۀ مطابقت صدق باشیم؛ یعنی جمله مورد نظر مطابق با واقعیت است).
حال در مورد جملههای دروغگو نیز این سطوح مختلف از زبان از بروز پارادوکس جلوگیری میکنند؛ بدین صورت که فرض کنیم جمله دروغگوی ما چنین باشد: «این سخن من کاذب است» حال طبق قرارداد T تارسکی یا صورت همارزی: «این سخن من کاذب است» صادق است اتا این سخن من کاذب است.
محمول نشانهها (باید یادآور شد که اگر L یک زبان درجه n از نوع مدل تارسکی باشد، آنگاه برای هر 1= تفاوت نظریۀ تارسكی با نظریههای پیشین را میتوان به صورت زیر برشمرد: (1) این نظریه، صوری و به زبان ریاضی (و به تعبیر دیگری شبه-ریاضی) بیان شده بود؛ (2) تعریفی دقیق و با جزئیات لازم از مفهوم صدق ارائه میداد؛ (3) به طور مستقیم به معضل تمام نظریههای صدق، یعنی پارادوکس دروغگو (و دیگر پارادوکسهای معناشناختی) میپرداخت و برای آن راهحل ارائه میکرد؛ (4) دیدگاه او دیدگاهی بدیع در منطق جدید و روششناسی علمی بود؛ (5) از قید بحثهای فلسفی سنتی رها شده بود؛ (6) از منظری متفاوت برای مسائل فلسفی راهحل ارائه میکرد.