چکیده:
ایده زبان ایدئال از مباحث مهم و محوری در فلسفه تحلیلی است. عمده فیلسوفان جریان نخست فلسفه تحلیلی که از فرگه آغاز و در راسل و ویتگنشتاین متقدم و پوزیتیویستهای منطقی بسط یافت نه تنها از این ایده استقبال میکنند، بلکه تحقق آن را همچون هدفی اصلی و محوری دنبال میکنند. اما ایده زبان ایدئال در جریان دوم فلسفه تحلیلی، که آن نیز ملهم از آثار و ایده-های فرگه است و در مور و ویتگنشتاین متاخر بسط مییابد، رو به افول نهاد. در اینجا سعی خواهیم کرد اولا تاثیرپذیری فیلسوفان جریان نخست را در طرح و بسط ایده زبان ایدئال از فلاسفه جدید (دکارت، لایبنیتس و تجربهگرایان کلاسیک) نشان دهیم، و در ثانی توضیح دهیم که چگونه هر دو جریان مذکور –اولی در در حمایت و دومی در رد ایده زبان ایدئال- متاثر از جنبهای از اندیشه فرگه در باب معنا و نسبت آن با مصداق بودند، و آخر این که نقش پررنگ نگاه ویتگنشتاین متاخر به مساله معنا و نیز مفهوم «شباهت خانوادگی» او را در افول آرمانی به نام زبان ایدئال وضوح بخشیم.
The idea of ideal language is one of the most important and central issues in analytic
philosophy. The major philosophers of the first stream of analytic philosophy, which began
with Frege and developed in Russell and early Wittgenstein and logical positivists, not only
welcome this idea, but also pursue its realization as a central goal. But the idea of the ideal
language was declined by the second stream of analytic philosophy, which is also inspired
by Frege's work and ideas and developed in Moore and later Wittgenstein. Here I will try,
first, to show the influence of the classical modern philosophers (Descartes, Leibniz, and
classical empiricists) on the philosophers of the first stream in development of the idea of
the ideal language, and second, to explain how both streams -the first in supporting and the
latter in rejecting the idea of the ideal language – were under the influence of aspects of
Frege's thought about sense and its relation to reference, and finally to show the role of later
Wittgenstein's view on the meaning and his concept of "family resemblance" in declining
the idea of “ideal language”.
خلاصه ماشینی:
در اینجا سعی خواهیم کرد اولا تاثیرپذیری فیلسوفان جریـان نخسـت را در طرح و بسط ایده زبان ایدئال از فلاسفه جدیـد (دکـارت ، لایـب نیـتس و تجربـه گرایـان کلاسیک ) نشان دهیم ، و در ثانی توضیح دهیم کـه چگونـه هـر دو جریـان مـذکور –اولـی در حمایت و دومی در رد ایده زبان ایدئال - متاثر از جنبه ای از اندیشه فرگه در باب معنا و نسـبت آن با مصداق بودند، و آخر این که نقش پررنگ نگاه ویتگنشتاین متـاخر بـه مسـاله معنـا و نیـز مفهوم «شباهت خانوادگی» او را در افول آرمانی به نام زبان ایدئال وضوح بخشیم .
از نگاه نگارنده جایگاه دو فیلسوف (فرگه و ویتگنشتاین ) هـم در ظهور و هم در افول ایده زبان ایدئال در فلسفه تحلیلی اهمیتی محوری دارد و در ایـن مقالـه سعی شده است نقش دو گانهِ عمدتا مغفول هر دو آنها در نسبت با این ایده برحسته شود.
(٤٠ :٢٠٠٧ Hylton) اما مسیر نخست او –که در اینجا و در بررسی زبان ایدئال بیشتر مورد توجـه مـا اسـت - در کتاب ساختار منطقی جهان آشکار میشود و کارنپ در آنجا سـعی مـیکنـد نشـان دهـد همه مفاهیم به کار رفته در معرفت ، از طریق منطق و نظریه مجموعه ها، به نسـبت هـای بـین تجربه بی واسـطه قابـل تقلیـل انـد.