چکیده:
هایدگر در کتاب سوفیست افلاطون، به تفسیر کتاب ششم اخلاق نیکوماخوس ارسطو و به ویژه مبحث فرونسیس پرداخته است. وی در این کتاب به پنج نحوهی کشف و گشودگی دازاین یعنی اپیستمه، تخنه، سوفیا، نوس و فرونسیس میپردازد. وی «اپیستمه و سوفیا» را از سنخ نحوهی معرفتی و «فرونسیس و تخنه» را از سنخ نحوهی حسابگر نفس دازاین دانسته است. در واقع هایدگر پنج فضیلت عقلانی ارسطو را به عنوان نحوههای کشف و گشودگی دازاین معرفی میکند. وی سوفیا را به عنوان بالاترین نحوهی معرفتی و فرونسیس را به عنوان بالاترین نحوهی حسابگر دانسته است. لازم به ذکر است که هایدگر در نهایت فرونسیس را به جهت توجه در عمل به عنوان بالاترین نحوهی کشف و گشودگی دازاین معرفی نموده است. از سوی دیگر در کتاب هستی و زمان در مباحث مربوط به دازاین و بویژه مناسبات دازاین با دازاینهای دیگر، میتوان به فرونسیس به عنوان نحوهای از وجود دازاین پی برد. در واقع نحوهی وجود اگزیستانسیال دازاین همان نحوه وجود فرونتیک است. نکته قابل توجه در نوشتار حاضر این است که هایدگر در کتاب سوفیست افلاطون همان تفسیری را از فرونسیس ارائه داده که در کتاب هستی و زمان وی قابل برداشت است. در واقع هایدگر برای بیان فرونسیس به وجود اگزیستانسیال دازاین اشاره و در نهایت نحوه رفتار اصیل را در عمل بر اساس ندای وجدان دانسته است؛ همان چیزی که در سوفیست افلاطون به عنوان وجدان فراموش نشدنی تعبیه شده است.
In Plato’s Sophist, Heidegger interprets Book VI of Aristotle’s Nicomachean Ethics, particularly the discussion of Phronesis. In this book, he deals with five modes of Dasein’s opening, i.e. Episteme, Techne, Sophia, Nous and Phronesis. He has considered “Episteme and Sophia” to be a type of epistemic mode and “Phronesis and Techne” to be a type of calculative mode of Dasein’s soul. In fact, Heidegger introduces Aristotle’s five rational virtues as the modes of opening in Dasein. He has described Sophia as the highest type of the epistemic mode and Phronesis as the highest type of the calculative mode. It needs to be mentioned that Heidegger finally introduces Phronesis as the highest mode of Dasein’s opening. On the other hand, in Sein und Zeit, in the discussion of Dasein and particularly Dasein’s relations with other Daseins, one can understand Phronesis as a mode of Dasein’s existence. In fact, Dasein’s existential mode of being is its Phronetic existence. It is noteworthy that Heidegger in Plato’s Sophist presents the same interpretation of Phronesis that one finds in Sein und Zeit. Indeed, to express Phronesis, Heidegger refers to Dasein’s existential mode of being and finally he has fathomed the genuine mode of behavior as something in practice that lies in the call of conscience; this is what Heidegger presents as the forgotten conscience in Plato’s Sophist