چکیده:
بیش از چهل سال است که نظریۀ دموکراسی چندسالاری رابرت دال، به عنوان یکی از موثرترین، محکمترین و روشنگرایانهترین گونههای نظریۀ دموکراتیک تجدیدنظر طلبانه معاصر مورد توجه صاحبنظران است. نسخۀ انگلیسی این کتاب در سال 1971 چاپ شده و ترجمه آن در سال 1397 منتشر شده است. چندسالاری به عنوان مجموعهای از ترتیبات نهادی تعریف میشود که مخالفت عمومی و مشارکت فراگیر در سیاست را مجاز میکند. فرض محوری دال در این کتاب، که یک فرآیند خطی را شامل میشود، اینگونه مطرح میشود که وقتی نظامهای سلطهجو و گروهسالارهای رقابتی به سمت چندسالاری حرکت میکنند فرصتها را برای مشارکت موثر و پرسشگری افزایش میدهند و از این رو تعداد افراد، گروهها و منافعی که اولویتهایشان در سیاستگذاری مدنظر قرار میگیرد، بیشتر میشود. در این نوشتار، تلاش شده زمینۀ فکری و مطالعاتی رابرت دال در طول دو دهه (1970-1950) بررسی شود و ریشههای تکوین و تکامل نظریۀ دموکراسی چندسالاری وی که در قالب یک کتاب مستقل ارائه شده، در آثار پیشین او شناسایی گردد.
For more than 40 years, Robert Dahl’s theory of polyarchy democracy has been considered by scholars as one of the most effective, robust, and enlightening forms of contemporary revisionist democratic theory. The English version of this book was published in 1971 and its translation was published in 2018. Polyarchy is defined as a set of institutional arrangements that allow for public opposition and inclusive participation in politics. The central assumption of the sign in this book, which involves a linear process, is that when hegemonic systems and competitive dictatorships move toward multiculturalism, opportunities for effective participation and questioning increase. Therefore, the number of individuals, groups, and interests whose policy priorities are considered increases. In this article, an attempt is made to examine the intellectual background and studies of Robert Dahl over two decades (1970-1950) and to identify the roots of the development of his theory of polyarchy democracy, presented in the form of an independent book, in his earlier works.
خلاصه ماشینی:
فـرض محوری دال در این کتاب ، که یک فرآیند خطی را شامل میشود، اینگونه مطرح مـیشـود کـه وقتی نظام های سلطه جو و گروه سالارهای رقـابتی بـه سـمت چندسـالاری حرکـت مـیکننـد فرصت ها را برای مشارکت موثر و پرسشـگری افـزایش مـیدهنـد و از ایـن رو تعـداد افـراد، گروه ها و منافعی که اولویت هایشان در سیاست گذاری مدنظر قرار میگیرد، بیشتر مـیشـود.
مـا مـوافقیم کـه چندسالاری از معیار دموکراتیک تری نسبت به حکومت های نماینـدگی مبتنـی بـر حـق رأی محدود قرن نوزدهم برخوردار است ؛ بنابراین ، میتوان تصور کرد که یـک نظـام سیاسـی بـا معیار دموکراتیک ایده آل و رضایت بخش تری از دموکراسی چندسالاری وجـود داشـته باشـد (دال ، ١٣٨٢: ٩٠).
امـا بـرای دال ، ایـن بـه معنـی رد امکـان حاکمیـت دموکراتیـک نخبگـانی نظریه پردازانی نظیر موسکا (١٩٣٩) نیست ؛ آنچه لازم است ، تغییر از رویکرد بهینـه سـازی بـه رویکرد توصیفی و استفاده از این هشت معیار برای ارزیابی دستاوردهای عـالم واقـع اسـت .
از نظر دال دموکراسی تبدیل به چندسالاری شـده کـه در بهتـرین حالـت ، ایـن مفهـوم را از ایده ال سیاسی خود سلب نموده و در بـدترین شـرایط آن را بـه یـک ایـدٔە سیاسـی شـدیداً محافظه کارانه مبدل میسازد.
دال بـر ایـن باور است که چنین تمایزی را حفظ نموده و همچنـین تأکیـد دارد کـه مقدمـه ای بـر نظریـۀ دموکراتیک شامل ١) یک نظریۀ تجربـی مبـین دموکراسـی بـه عنـوان یـک نظـام سیاسـی و اجتماعی واقعی (پیرو شیؤە توصیفی وی) و ٢) نظریۀ هنجاری مبـین دموکراسـی بـه عنـوان یک ایده ال سیاسی والا (طبق شیؤە بهینه سازی) اسـت .