چکیده:
اسپینوزا فیلسوف معروف اروپا در دوره جدید در بخش اول از مهمترین کتاب خود، یعنی «اخلاق» نسبتاً بهتفصیل درباره خدا سخن گفته است. او خدا را جوهر مینامد که دارای صفات نامتناهی است و طبیعت عبارت از حالات صفات نامتناهی اوست. بنابراین جوهر، صفت و حالت سه عنصر اصلی واقعیت در نظر اسپینوزاست. مهمترین مسئله در فلسفه اسپینوزا نظر اوست درباره تعالی یا عدم تعالی خدا از طبیعت. به بیان دیگر این مسئله که طبیعت ـ که مجموعه نظام حالات خداست ـ همان خداست یا نه، خدا علاوه بر ظهور در حالات، حقیقتی است متعالی از آنها. به عبارت سوم آیا اسپینوزا معتقد به «همهخدایی» است که بر اساس آن خدا همان کل طبیعت است که هر شیئی جزئی از آن را تشکیل میدهد یا نه، او برای خدا وجودی متعالی از طبیعت هم قایل است؟ در این مقاله با استناد به متن سخن اسپینوزا، «همهخدایی»بودن او نفی شده و همچنین اثبات شده است که برهان او بر وجود خدا همان برهان وجودی آنسلم نه بلکه برهان صدیقین است که بر پایه آن خدا وجود صرف و بنابراین واجبالوجود است.
The famous European philosopher of the new era, Spinoza, has quite elaborately spoke of God in his most important book, i.e. “Ethics”. He believes God is an essence who has infinite attributes and the nature is a mode of His infinite attributes. Therefore, according to Spinoza, essence, attribute and mode are the three main elements of reality. The most important issue in the philosophy of Spinoza is his idea on whether God transcended nature or not. In other words, is nature – which is a sum of the system of God’s modes – the same as God or not; is God – in addition to His manifestation in modes – a reality which is transcendental over them all {or not}? In the third words, does Spinoza believe in “pantheism” according to which God is the sum of nature and everything is a part of it, or he believes God has an existence that transcends the nature? Relying on the text of Spinoza’s speech, this article shows that his pantheism is rejected; it is also proved that his argument on God’s existence is the same as the Anselm existential argument; rather it is the Seddiqin argument according to which God is mere existence and therefore has a necessary existence.
خلاصه ماشینی:
به علاوه آنچه تا اينجا اثبات شـد، عدم تعدد دو جوهر با صفات يکسان است ؛ اما عدم تعدد دو جوهر با صـفات ناهمسـان چگونه اسـت ؟ به عبارت ديگر چگونه ميتوان تعدد دو خدا با دو ذات متباين را رد کرد؟ اســپينوزا در اين خصــوص در اينجا چيزي نگفته اســت ؛ اما با توجه به تعريف او از خدا يا جوهر که آن را مطلقا نامتناهي دانسـت ، بطلان وجود دو خدا آشکار ميشــود؛ زيرا موجود مطلقـا نـامتنـاهي تمـام پهنـه هســتي را فرا ميگيرد و جـا براي غير باقي نميگذارد.
او جوهر را بنا بر تعريف قـائم بـه خود (در وجود و در تصــور) ميدانـد؛ همچنين بر پايه تعريف جوهر يا خدا را مطلقا نامتناهي مي داند و وحدت جوهر را هم بر اسـاس نامتناهيبودن آن اثبات ميکند: اما از آنجا که درنهايت به اين نکته ميرسـد که طبيعت جوهر عين وجود است و به بيان روشن تر جوهر يا خدا وجود صــرف اســـت ، ميتوان گفـت او اســـاســا مي خواســتـه اســـت وجود خـدا را بـا همين صـرفالوجوددانسـتن او اثبات کند و وحدت و عدم تناهي آن را نيز اگرچه اين مطلب در سـخن او چندان آشـکار نيسـت و ظاهر آن اسـت که برهان وجودي او همان برهان آنسـلم است که از صرف تعريف خدا، وجود او را نتيجه ميگيرد و بنابراين اشـکالات وارد بر او بر اسـپينوزا هم وارد است .
Moreau, Pierre; Spinoza’s Reception and Influence: The Cambridge Companion to Spinoza; edited by Done Garrett; New York: Cambridge University, 1996.
Scruton, Roger; Spinoza; New York: Oxford University, 1991.