چکیده:
«عینیتگرایی» از اصلیترین و مهمترین مفاهیم نظریۀ شعری نیمایوشیج است. عدهای منظور او را خلق شعرهایی کاملاً عینی دانسته و با ذهنی یافتن بخشی از اشعارش، نظریه و شعر وی را دچار تناقض یافتهاند. برخی نیز با نسبت دادن نادرست این مفهوم به دیگر اجزاء نظریه و شعر او، تعریفی متفاوت از این مفهوم به دست دادهاند. با دقت در آراء نیما و همچنین در نظر گرفتن سیر تاریخی این مفاهیم در شعرش، درمییابیم که اساس تفکر و رویکرد نیما «دیالکتیکی» است و وی با توجه به آراء فیلسوفانی نظیر «هگل» و «مارکس»، به اینهمانی سوژه (ذهن) و ابژه (عین) دست زده و در نهایت بدون آنکه اصل عینیتگرایی مورد نظرش مخدوش شود، از تضاد بین این دو به سود عینیت عبور کرده است؛ به این صورت که خود او نیز به جزوی از آن عینیت تبدیل میشود. به بیان دیگر، آنچه منتقدان را در مواجهه با این مفاهیم به اشتباه انداخته است، درنیافتن این همجواری و تقابل دیالکتیکی بوده است. توجه به ساختار دیالکتیکی مورد نظر نیما، در فهم و تحلیل اشعار وی بسیار راهگشا است و در این مقاله علاوه بر ترسیم دقیق رویکرد او در این زمینه، با نقد چهار شعر وی، پارهای از اشتباهات منتقدان در مواجهه با شعر او برطرف شده است.
Objectivity is one of the main and most important concepts in Nima Yooshij poetic theory. Some critics have found his poems completely objective, meanwhile they consider some of his poems subjective, thus it seems that his theory and poetry are contradicted. Some other critics have given a different definition to this concept by incorrectly attributing it to other components of his theory and poetry. By taking Nima's views in to consideration and also paying attention to the historical course of these concepts in his poetry, it is clear that the basis of Nima's thinking and approach is dialectical and according to the views of philosophers such as Hegel and Marx, he has identified subject and object. And finally, without distorting the principle of objectivism he has overcome the contradiction between the two in favor of objectivity; thus he himself becomes a part of that objectivity. In other words, what has misled critics in facing these concepts is the fact that they did not understand this dialectical opposition. Paying attention to Nima's dialectical structure is very useful in understanding and analyzing his poems. In this article, in addition to outlining his approach in this area, some of the mistakes and problems of the critics in dealing with his poetry have been solved by criticizing four poems of him.
خلاصه ماشینی:
نیما ابتدا در تقابل با شعر کهن فارسی که غالباً ذهنی است ، بـا رویکـردی شـبیه دکـارت (Rene Descartes) و قرار گرفتن در جایگاه فاعل شناسا به تفکیک سـوژه از ابـژه ، و وصـف ابژه بدون دخالت دادن ذهنیت خود در آن ، میپردازد و سهم عینیت را احیـاء مـیکنـد و در ادامه با رویکردهایی که نقطه نظـرات فیلسـوفانی همچـون کانـت (Immanuel Kant)، هگـل (Friedrich Hegel)، فوئرباخ (Ludwig Feuerbach) و مارکس (Karl Marx) را در این زمینه بـه یاد مـیآورد در نهایـت بـه اتخـاذ دیـدگاه هـای «ماتریالیسـم » (Materialism) و «دیالکتیـک » (Dialectic) دست میزند و به صورت نهایی و ایده آل نظریه اش در این زمینه که «دیالکتیـک عین و ذهن » است میرسد و با شکل دادن «این همانی» (Identity) سوژه و ابژه ، بـدون اینکـه گرایشش به «ماتریالیسم » و «عینیت گرایی» مخدوش شود، از تضاد و دوگانگی بـین آنهـا بـه سود «عینیت » عبور میکند؛ به این صورت که با بیشتر کردن سهم گزاره های عینی در کلیـت شعر و تحقـق «ایـن همـانی سـوژه و ابـژه »، خـود او نیـز بـه جزئـی از عینیـت مـورد نظـر تبدیل میشود.
علاوه بر اینکـه درنیـافتن سـاختار «دیالکتیک عین و ذهن » و «این همانی سوژه و ابژه »، موجب این برداشت نادرست شده ، بایـد گفت که در برداشت از مفهوم «چندصدایی» نیز تسامحی رخ داده است : نخست آنکه تحقـق چندصدایی؛ در بستر «رُمان » و از طریق «گفتگـو» شـکل مـیگیـرد (نگــ؛ دیـدریک ، ١٣٨٨: ١٣٥)، و بنابراین بهتر است در وهلۀ نخست شعرهای نمایشی نیما را که مبتنـی بـر «گفتگـو» هستند از این دیدگاه مورد بررسی قرار دهیم و ایراد جورکش به تمام شـعرهای نیمـا، حتـی آنها که هیچ نشانی از گفتگو در آنها نیسـت (نـگ ؛ جـورکش ، ١٣٩٣: ١٥٤-١٤٨)، نادرسـت است .